من از طنین صدای باد می لرزم و باد به دور تنهایی انگشتان من زوزه می کشد من از آواز گامهای رذالت در سیاهی می ترسم و باد فانوس مرا برده است من از میزگرد هستی شناسان در سوی بن بست این کوچه ها می هراسم و باد به دور روزنه های هستی من دیوار کشیده است
ساناز کریمی |
بارالها!
بااین دوری که من از تو احساس میکنم
و این فاصله که من با تو ایجاد کرده ام
تو چقدر به من نزدیکی!
چه مهربان خدایی!
سلام
ممنون که اومدی
راستی این همه متن قشنگ واقعا متشکرم
انتخاب خوبی بو د
سلام
ممنونم از قدم رنجتون
فالمان هر چه باشد
باشد!
حالمان را دریاب
خیال کن حافظ را گشودهایی و میخوانی:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
یا
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
چه فرق؟
فال نخواندهی تو
منم
(محمدعلی بهمنی)
من از این فاصله ی دور کمی می ترسم...
سلام...خوبید؟ من به روزم منتظر هستم برای نظرهای خوبتون!
سلام . ممنون . سر می زنم حتما