عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

سوگنامه

 


  

 من خانه را تاریک می کنم و هر چه پنجره است با پرده ای سیاه می پوشانم
از چراغها بیزارم و از ستارگان و مروارید
 و شهر پر از چراغ است
 و من بارها تور نگاهم را به افق های دور انداختم و هیچ صید نشد
 نه ستاره ای و نه مروارید
 و مردی که نادرم را کشت
 و من خون را در چشمانش می دیدم
 و مار را بر شانه هایش
 در دستش چراغ بود
 و خواهرم که تنها یک بار از خیابان عبور کرد
و زیر چرخهای سنگین اعتماد له شد
 چراغ سبز چهار راه را دیده بود
 از چراغ ها بیزارم و شهر پر از چراغ است
 و حتی تمام کسانیکه در قطب جنوب راه را گم کردند
 ستارگان را دیگر ندیدند
 و خوب یادم هست مردی که دوستش می داشتم
 با گردنبند مروارید من خود را حلق آویز کرد
و شهر پر از گفتار است
 شاید آخرین شعری که در رقص روسپیان محله و زهرخند مردها سرودم
خود بوی مرگ می دادم
 کفتارها در چشم من چراغ می اندازند
 و من بر چشمانم پارچه ای سیاه خواهم بست
تا هیچ چیز را نبینم
 نه شکنجه را و نه چراغها را
 تنها صدایشان را خواهم شنید
 و هر چه را که بشنوم لب باز نخواهم کرد
 چرا که دهانم بوی مرگ می دهد
و هرگز نمی خواهم خورک مغز امشب کفتارها باشم
شاعر: ساناز کریمی
 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ق.ظ

گلم درضمن فکرکنم قالب وبلاگتون یکم به هم ریخته اصلاحش کن اما زیباست شادباشی وموفق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد