یادداشت اول

سلام

 امروز می خوام یه مو ضو عات وبلاگ (یاد داشت ها ی من) را اضافه کنم . من نه نویسنده هستم و نه شاعر . اما حتما  نباید شاعر بود که نوشت . گاهی بر حسب اتفاق آتشفشان احساسم فوران می کنه اما هیچوقت آنها را یادداشت نکردم . و شانه هایم مدت هاست که به نشانه نمیدانم بالاست . واقعا نمی دانم چرا . مثل حالا که نمی دانم چرا می نویسم و از چه می خواهم بنویسم ! راست می گویند که بی دلیلی گاه قانع کننده ترین دلیل دنیا می شود .

و اما امروز

1 اردیبهشت

امروز هم هیچ . نه بارانی که محض خاطر این گل های زیبا خاک را سیراب کند نه حتی آسمان از عاشقانه ترین لحظه دو پرنده به جا مانده از غافله عکس یادگاری می اندازد .

دریا را هم که نمی دانم . آسمان  صاف صاف است و پاک . نگاهش که کنی چیزی از روح پیامبران کم ندارد . با دیدنش دلم هوای خدا را می کند . دلم هوای نماز به درگاه همیشه گشاده اش .

خواندم جایی نوشته بود : (درخت انجیر معابد در زمستان شکوفه زد . شکوفه میوه شد و سیب معجزه ناگهان بر دامنم افتاد  . در هوای سرد و زمستانی دیدم که چگونه شاخه های درخت انجیر معبد شکوفه زد . )

پس من نیز از خدا می خواهم که باران ببارد با وجود اینکه حالا آسمان صاف صاف است .