یادداشت هجدهم:تولد تو

و اما امروز

۱۳ تیر تولد علی

دیدی آخرشم اینقد غصه روز تولدتو خوردم که تموم شد و یادم رفت بیام تو وبلاگم واست یه تبریک خوشگل بذارم و خوشحالت کنم!

دیدی اینقد سرم شلوغ شد و حواسم همه جا رفت الا به وبلاگم که بیام و یه تبریک که این همه مدت انتظارشو می کشیدم بذارم !

دیدی اینقد تو گوشه کنارای ذهنم دنبال یه جمله فقط یه جمله گشتم اما هر چی بیشتر گشتم کمتر تونستم بنویسم

چرا همیشه همه چی اونجور می شه که ما اصلا فکرشو نمی کنیم ؟

این هم از اون علامت سوالهای پر رنگ ذهنمه که هیچ وقت جوابی براش پیدا نمی شه ؟ !

فدای سرت اصلا مهم نیست مهم اینه که من اولین نفری بودم که بهت تبریک گفتم

و تو هم که نه اعتراضی و نه شکایتی که چرا تو وبلاگت یه خطم از من ننوشتی  . . .

به عاشقیمون قسم که می تونم  تابستون و پاییز و زمستون و بهار دیگه هم

وفاداری کنم و تولد های  بعدیت جشن بگیرم و بگیرم و بگیرم و . . . تا . . .

فعلا فقط می گم با یه روز تاخیر تولدت لمس بودنت مبارک