می دانم که توصیف مشخصی از عشق مشکل است اما چیزی که می توان در مورد آن گفت این است که در ذات انسان نوعی شور و علاقه به نظم دادن وجود دارد . در روح و روان انسان ها نوعی محبت و در جسم آنها تمایلی پنهان و ظریف به در اختیار داشتن آنچه با تمام رازهایش دوستش دارد وجود دارد . عشق تنها یک نقطه نورانی است و دیگر هیچ ء که به نظر می رسد بر زمان مسلط می شود . کمتر روزی به چشم می خورد که عشقی در آن وجود نداشته باشد . لیکن تا زمانی که عشق هست روشنایش را بر تمام گذر زمان که پشت سر یا پیش رو دارد می گستراند . این نور بر هر کسی که بخواهد عشق را دنبال کند می تابد .همیشه دوست داریم در مورد آنچه که دوست داریم حرف بزنیم و در مورد چیز های بسیار معنوی چیزی جز نوشتن برای گفتن نداریم . من قبل ها نیز از عشق سخن گفتم اما نمی دانم آنچه را که گفتم چه بوده حس می کنم می توانستم سالم زندگی کنم دزد باشم و یا آشوبگر اما اکنون عاشقم از صمیم قلب