مرثیه
به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم
برآستانه دریا و علف
به جستجوی تو
در معبر باد ها می گریم
در چها راه فصول
در چارچوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد .
این دفتر خالی تا چند چند ورق خواهد خورد .
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را که خواهر مرگ است .
و جاودانگی رازش را با تو در میا نهاد .
پس به هیئت گنجی در آمدی :
بایسته و آز انگیز
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان در پذیر کرده است .
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی
آسمان می گذرد .
متبرک باد نام تو .
و ما همچنان دوره می کنیم .
شب را و روز را هنوز را . . . احمد شاملو