A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel
درباره من
می دانم که توصیف مشخصی از عشق مشکل است
اما چیزی که می توان در مورد آن گفت این است که در ذات انسان نوعی شور و علاقه به نظم دادن وجود دارد .
در روح و روان انسان ها نوعی محبت و در جسم آنها تمایلی پنهان و ظریف به در اختیار داشتن آنچه با تمام رازهایش دوستش دارد وجود دارد .
عشق تنها یک نقطه نورانی است و دیگر هیچ ء که به نظر می رسد بر زمان مسلط می شود .
کمتر روزی به چشم می خورد که عشقی در آن وجود نداشته باشد .
لیکن تا زمانی که عشق هست روشنایش را بر تمام گذر زمان که پشت سر یا پیش رو دارد می گستراند . این نور بر هر کسی که بخواهد عشق را دنبال کند می تابد .همیشه دوست داریم در مورد آنچه که دوست داریم حرف بزنیم و در مورد چیز های بسیار معنوی چیزی جز نوشتن برای گفتن نداریم .
من قبل ها نیز از عشق سخن گفتم
اما نمی دانم آنچه را که گفتم چه بوده
حس می کنم می توانستم سالم زندگی کنم دزد باشم و یا آشوبگر
اما اکنون عاشقم از صمیم قلب
ادامه...
سلام من ازبیمارستان برگشتم مشکل خاصی نبود دوباره از فردا ایستگاه واماندگی هایم منتظرتا ن است.ممنون که احوالم رو پرسیدین.منظرم بیاین. دلتنگ تر از ... خوب بود
حالا که من مسافرم حالا که من باید برم همنفس ابرا نشو گریه نکن بخاطرم فدای اون دلت بشم که مثل شیشه می شکنه تو که گناهی نداری این دیگه تقدیر منه نذار که اشکات بریزه نذار که که گریت بگیره خزون خودش همین جوری همیشه تلخ و دلگیره حالا که وقت رفتنه لحظه ی پر کشیدنه گریه نکن به خاطرم همه چی تقصیر منه دستت و خوب تکون بده برای این دل کبود شاید که از یادت بره میونمون هر چی که بود بذار که دستِ جاده ها منوبگیره از دلت نگو که خاطرات من بیرون نمیره از دلت وقتی که دست تکون میدی به فاصله ها جون میدی مسافر عاشقتُ به جاده ها نشون میدی دستتُ خوب تکون بده تا که من از یادت برم نذار که اشکات بریزه گریه نکن به خاطرم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام . چقد خوب و زیبا . تصویر زیبایی خلق کردی
امان از دلتنگی....
سلام
من ازبیمارستان برگشتم مشکل خاصی نبود دوباره از فردا ایستگاه واماندگی هایم منتظرتا ن است.ممنون که احوالم رو پرسیدین.منظرم بیاین.
دلتنگ تر از ...
خوب بود
سلام زیبا بود منتظرم و به روز
فریبا من که نفهمیدم تو آخرش از کجا اومدی و کجا می خوای بری!؟!؟!؟
;-)
کجایییییییییییییییی؟
حالا که من مسافرم حالا که من باید برم
همنفس ابرا نشو گریه نکن بخاطرم
فدای اون دلت بشم که مثل شیشه می شکنه
تو که گناهی نداری این دیگه تقدیر منه
نذار که اشکات بریزه نذار که که گریت بگیره
خزون خودش همین جوری همیشه تلخ و دلگیره
حالا که وقت رفتنه لحظه ی پر کشیدنه
گریه نکن به خاطرم همه چی تقصیر منه
دستت و خوب تکون بده برای این دل کبود
شاید که از یادت بره میونمون هر چی که بود
بذار که دستِ جاده ها منوبگیره از دلت
نگو که خاطرات من بیرون نمیره از دلت
وقتی که دست تکون میدی به فاصله ها جون میدی
مسافر عاشقتُ به جاده ها نشون میدی
دستتُ خوب تکون بده تا که من از یادت برم
نذار که اشکات بریزه گریه نکن به خاطرم