شبانه
شب تار . شب بیدار . شب سرشار است .
زیباتر شبی برای مردن .
آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد .
شب سراسر شب . یکسر
از حماسه دریای بهانه جو بی خواب مانده است .
دریای خالی . دریای بی نوا .
جنگل سالخورده به سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد
و مرغی که از کرانه ماسه پوشیده پر کشیده بود
غریو کشان به تالاب تیره گون در نشست
تالاب تاریک سبک از خواب بر آمد .
و با لالایی بی سکون دریای بیهوده باز به خوابی بی رویا فرو شد .
جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخم تبر را با لعاب سبز خزه فرو می پوشد
شب تار است شب بیمار است
از غریو دریای وحشت زده بیدار است
شب از سایه ها و غریو دریا سرشار است .
زیباتر شبی برای دوست داشتن
با چشمان تو مرا به الماس ستاره ها نیازی نیست
با آسمان بگو
احمد شاملو
فریبای عزیزم وبلاگت خیلی قشنگ بود.