عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

سعدی

نام :مصلح

شهرت : سعدی .

تولد : 610 615 ه ق

وفات : 690 ه ق

آثار : کلیات بو ستان و گلستان

شیخ ابوعبدالله شرف الیدن بن مصلح سعدی شیرازی در زمره بی همتاترین چهره های ادبی است. برخی از محققان اخیرا ابراز کرده اند، تخلص او به سعدی به علت انتساب وی به قبیله بنی سعد از قبایل معروف عصر پیامبر است

او بین سالهای (615-610 ه‍ ق) در خانواده ای اهل علم و ادب در شیراز به دنیا آمد. پسر بچه ای 12 ساله بود که پدرش درگذشت تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد ولی لشگرکشی خوارزمشاه و تندباد هجوم مغولان، وی را به بغداد راهی کرد و در آنجا به ادامه تحصیل در مدرسه معروف نظامیه پرداخت و ایشان بسیار میل به جهانگردی داشت و بسیاری از مکانها و سرزمینها را سیر کرد و دید، و بر تجربه خود افزود. او به بین النهرین و آسیای صغیر، سوریه، مصر و مکه سفر کرد و هنگامی شهرت یافت که کمی پس از بازگشت به شیراز، بوستان را به نام حکمران آنجا، «ابوبکربن سعدبن زنگی» تمام کرد و یکسال بعد دومین کتاب معروف خود «گلستان» را تالیف کرد و شاهزاده «سعدبن ابی بکر» تقدیم داشت.

با انتشار این دو شاهکار، احترام عمومی و همچنین لطف و عنایت اتابکان شیراز نسبت به وی بسیار زیاد شد.

سعدی کماکان روش صوفیانه را ادامه داد. اوقات فراغت را صرف فعالیتهای ادبی و نصیحت کردن مردم و بزرگان می کرد.

بوستان را  که به نظم نوشته، بیشتر یک هدف نظری را تعقیب می کند و پیداست الگوی وی مناجات های خواجه عبدالله انصاری بوده است

گلستان، آینه اوضاع اجتماعی آن زمان بوده که با توجه به تمام محاسن و معایب افراد ایرانی نگاشته شده است.

بخش بزرگی از خلاقیتهای سعدی در زمینه غزل است که برخی از آن مدیحه و پاره ای در زمینه عرفان و معشق می باشد

قصاید و غزلیاتش شامل چند مجموعه است که ظاهراً بعدها تقسیم بندی شده، قصاید وی اعم از فارسی و عربی طبق اظهار نظر دانشمندان عرب، قصاید عربی سعدی در سطحی بسیار متوسط است و مرثیه هایش با آنکه خالی از مدیحه نیست به علت جنبه نصیحت گوئی که دارد با ستایش های پوچ معمولی متفاوت است.

ایشان خود می گوید که بی نوایی، به مداحی اش واداشته است

این دو کتاب به اکثر زبانهای اروپایی ترجمه شده است

هنگامی که شیخ صفی الدین اردبیلی به شیراز رفته بود، سعدی به خدمت او رفت و به اشاره او به روش اهل سلوک، چهارده مرتبه پای پیاده به زیارت بیت الحرام مشرف شد. او 30 سال زندگی خویش را در تحصیل علم، ادب و معرفت خداوند صرف کرد. 30 سال نیز درجهاد و خدمات بشری و سیاحت صرف کرد. به روم رفت و سپس به هند رفته در آنجا خود را به شکل کُفّار درآورد و به روش سومنات به عبادت پرداخت. عاقبت بُت بزرگ آنان را شکست

سعدی در جنگهای صلیبی اسیر فرنگی ها شد و سرانجام یکی از اغنیاء او را نجات داد

در بوستان میگوید:

به سر بردم ایام با هر کسی

در اقصای عالم بگشتم بسی

زهر خرمنی خوشه ای یافتم

تمتّع زهر گوشه ای یافتم

 

سعدی 30 سال آخر عمر را گوشه گیر بوده و به طاعت و عبادت پرداخته می گویند یکی از مشایخ منکر سعدی، شبی درخواب دید که ملائکه با طبقهای نور پائین می آیند، پرسید این کرامات از آن کیست گفتند برای سعدی است امروز بیتی سروده که مقبول خداوند قرار گرفته است:

هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار

برگ درختان سبز، در نظر هوشیار

شیخ به در خانه سعدی رفته که ماجرا را بگوید که می بیند سعدی چراغی روشن کرده و به آواز بلند این بیت را می خواند و می گرید. از دیگر آثار سعدی، کلیات سعدی است که منظومه های کوتاه حکمت آمیز دارد که به تدریج به قطعات و رباعیات تغییر می یابد.

سعدی در حدود  سال 690 ه‍ ق در شهر شیراز وفات یافت و بیرون از دروازه شیراز به خاک سپرده شد.

ناصر خسرو

نام : ناصر خسرو قبادیانی

 

تولد : 394 ه ق

وفات : 481 ه ق

 

ناصر خسرو قبادیانی در سال 394 ه‍.ق در قبادیان بلخ متولد شد. خانواده او ظاهرا به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند. هنگام تولد او پنج سال از حکومت پر آوازه محمود غزنوی می گذشت. دوران کودکی او مصادف بود با اوج حکومت غزنوی و جهان گشایی ها و شاعر نوازی های سلطان محمود بود.

در هفت سالگی او قحطی خراسان را فرا گرفت و بدنبال آن بیماری وبا، جان بسیاری از هم وطنان او را گرفت.

ناصر خسرو از کودکی به کسب دانش پرداخت و قرآن را از حفظ کرد و در اوایل جوانی در کار دبیری ورزیده شد و هنوز به سی سال نرسیده بود که به دربار راه یافت و از خوشگذرانی های وافر دربار مسعود غزنوی برخوردار شد و به جاه و مال رسید، پس از شکست مسعود در (دندانقان) ناصر خسرو هم مثل بسیاری از پیوستگان و شاعران دربار غزنه به خدمت طغرل درآمد و به کار دولتی مشغول شد، چنانچه خود در سفر نامه اش می گوید تا چهل سالگی سرگرم این کار بود و کام می راند و نان و نام می جست.

در این سالها او با حکیمان خراسان و آثار آنان آشنا شد. آرای اهل حکمت را فرا گرفته بود از عقاید و مذاهب و ملل آگاهی داشت. طب، نجوم، تفسیر و حکمت خوانده بود

هرگاه فرصتی دست می داد، در دانسته ها و یافته های خود تامل می کرد. در این گیر و دار مسائلی، آرامش طبع او را بر هم می زد، او تنگ نظری ارباب مذاهب را می دید و هرگز نمی توانست تپش روح ناآرام و باطن حقیقت جوی خود را با آن چه در اطرافش جریان داشت فرو بنشاند

همین بی قراری ها سرانجام در او انقلاب درونی پدید آورد و به قول خودش به دنبال خوابی که دید، از خواب چهل ساله بیدار شده و به ناگاه از همه علاقه ها و خواسته ها دست فرو شست

دل از دیار برکند و به همراه برادر کوچکتر خود با توبره ای از کتاب در سال (437 ه‍‍.ق) به راه افتاد. مدت هفت سال این سفر طول کشید، به حجاز، شام، مصر و مغرب سفر کرد. چهار بار حج انجام داد و نزدیک به سه سال در مصر ماند و همه جا با صاحبان نظر گفتگو و چون و چرا کرد.

ناصر خسرو در خراسان درباره باطنیان چیزهایی شنیده بود. آنان گروهی از شیعیان هفت امامی بودند که پس از امام جعفر صادق(ع) به امامت پسر بزرگ آن حضرت به نام اسماعیل معتقد بودند و او را آخرین امام می دانستند

باطنیان در شمال آفریقا پیروانی داشتند و مرکز فرمانروایی آنان قاهره بود که در آنجا به نام (فاطمیان) حکومتی تشکیل داده بودند. فرقه آنان به خراسان راه یافته بود اما پیروان مذاهب دیگر به آنان فرصت خودنمایی نمی دادند

ناصر خسرو در خراسان نمی توانست به سرچشمه حکمت باطنیان دست یابد زیرا در آنجا کمر به قتل و آزار آنان بسته بودند. به همین دلیل در مصر که قلمرو فرمانروایی باطنیان بود به خدمت خلیفه باطنی رسید و مراتب آگاهی از اصول مذهب باطنی را یکی پس از دیگری پشت سرگذاشت.

سرانجام پس از دریافت عنوان (حجت) به فرمان خلیفه فاطمی مامور تبلیغ این مذهب در خراسان شد. در این هنگام او 50 سال داشت. بر خلاف انتظار او در خراسان، نه تنها مورد توجه مردم قرار نگرفت

بلکه او را آزار دادند و بد دین خواندند. او باش به تحرک متعصبان شهر به خانه اش ریختند و قصد جانش کردند. ناصر خسرو از بیم جان با زن و فرزند، آواره بیابان شد. چندی به نیشابور و بعد به مازندران رفت و در آنجا فرصتی برای سکونت و تفکر بیشتر پیدا کرد.

عده ای را گرد خویش جمع کرد اما هیچگاه از آزار و اذیت اهل تعصب در امان نبود از اینرو به منطقه ای از افغانستان کنونی پناه برد. ناصر خسرو سرانجام (دره یمگان) را که در میان کوهها بود و با بلخ هم فاصله چندانی نداشت برای اقامت دائم خود برگزید و به پیروان اندک خود در آبادی های اطراف دل خوش کرد.

اهالی یمگان و اطراف تا مدتها بر مذهب اسماعیلی بودند. در این دره بود که ناصر خسرو به حال آوارگی و تبعید ، قصاید پرخروش خویش را سرود و بانگ خشم و نفرین و تحقیر و دل آزردگی خویش را مانند صدایی که در دل کوه می پیچد همراه با این سروده ها در گوش ها نشاند و نتیجه تاملات فلسفی خود را در آثاری به نثر استوار فارسی بر جای گذاشت.

وی گذشته از دیوان اشعار و سفر نامه به تالیف آثاری مانند (خوان اخوان) (زاد المسافرین) و (جامع الحکمتین) پرداخت که هر سه در زمره آثار کلامی زبان فارسی قرار دارند

شاعر آوازه خراسانی سرانجام به سال (481 ه‍.ق) در سن 87 سالگی در تنهایی و فراموشی دره یمگان غریبانه جان سپرد.

هر چه هست سخن خرد، دین و حقیقت نگری است.

از جمله آثار ناصر خسرو:

دیوان اشعار: بیش از 10000 بیت قصیده دارد

مثنوی روشنایی نامه: قریب 600 بیت دارد و در وعظ پند و حکم است.

سعادتنامه: مثنوی 300 بیتی است.

رساله: در جوال 91 سؤال فلسفی

سفر نامه: یا مهمترین اثر منثور ناصر خسرو، این کتاب مشتمل است بر شرح مشهودات حکیم در سفر 7 ساله ای که به ایران و آسیای صغیر و شامات و مصر و عربستان کرده است

زاد المسافرین: حاوی اصول عقاید حکیمانه و فلسفی ناصر خسرو است و به منظور اثبات عقاید اسماعیلیه در سال (453 ه‍.ق) آنرا در غربت تالیف کرده است.

گشایش و رهایش: رساله منثور دیگری است که ناصر خسرو در جواب 30 فقره سئوال و مشکلات یکی از برادران مذهبی خود نوشته است و خود گفته است:

نام نهادیم این کتاب را گشایش و رهایش از آنکه سخن بسته را اندر او گشاده کردیم تا نفس های مؤمن مخلصان را از او گشایش و رهایش باشد....

پیر هرات

نام : عبدالله انصاری

لقب : خواجه عبدالله انصاری

تولد 396 هق

وفات 481 ه ق

آثار : دوان اشعار و مناجت

عبدالله انصاری در سال 396 ه‍ ق در هرات متولد شد. نسبش به نوه صحابی معروف رسول اکرم (ص) می رسد که پیامبر اسلام هنگام هجرت از مکه به مدینه در خانه او فرود آمد. این صحابی حضرت رسول در زمان عثمان به خراسان آمده و در هرات ساکن شده بود. خواجه از جمله عرفایی بود که نزد دانشمندان آن زمان شاگردی کرد. اولین سفر او به نیشابور بود و بعد به حج رفت.

او بسیاری از علوم ادبی و دینی و اشعار عربی را حفظ بود و به احادیث پیامبر علاقه می ورزید. از معروفترین گفته های خواجه مناجات اوست که به سبک ساده و شیرین گفته است.

خواجه در سال 481 ه‍ ق در هرات وفات یافت.

 

از اشعار او:

اگر به هوا پری مگسی باشی

 

گر به آب روی خسی باشی

دلی بدست آر تا کسی باشی

 

 

در عشق تو گه پشت و گهی سست شوم

و زیاد تو گه نیست و گهی هست شوم

در پستی دستی ارنگری دستم

یکبارگی ای نگار از دست شوم

 

سهراب سپهری

نام : سهراب سپهری

تولد : 1307 ه ق

وفات : 1359 ه ق

آثار : دیوان اشعار .

سهراب سپهری شاعر و نقاش در مهر ماه 1307 ه‍.ش در کاشان دیده به جهان گشود. مادرش فروغ نام داشت و پدرش اسدا... خان. سهراب سه خواهر به نام های همایون دخت، پروین دخت و پروانه داشت و یک بردار به نام منوچهر.

خانواده سهراب همگی اهل ذوق و هنر بودند. مادر سهراب نواده (لسان الملک سپهری) مؤلف کتاب (ناسخ التواریخ) است. سهراب از طرف پدرش، دارای اجدادی هنرمند و اهل شعر شاعری بوده است.

خاندان سهراب همگی دارای خطی خوش بودند و در نقاشی، منبت کاری و ساختن وسایل موسیقی بویژه (تار) مهارت داشتند.

وی دوران کودکی را در کاشان، در باغ اجدادی، که بسیار وسیع و پر از درختان میوه، بوته های گل و سبزه بوده و در محله دروازه عطار واقع بود، گذراند.

مساحت این باغ حدود بیست هزار متر مربع (در هکتار)بوده، سهراب به این باغ بسیار علاقه مند بود. در این باغ علاوه بر گلهای رنگارنگ و درختان میوه و جوی آب اسب و نیز اتاقی آبی رنگ وجود داشت

خودش در مورد این اتاق می نویسد:

ته باغ یک سر تویله بود. روی سر طویله یک اتاق بود. آبی بود. اسمش اتاق آبی بود (می گفتیم اتاق آبی) سر طویله از کف زمین پایین تر بود. آنقدر که از دریچه بالای آخورها سر و گردن مالها پیدا بود).

سهراب از کودکی به بازی علاقه داشت و با برادر و خواهران خود بازی می کرد و بیشتر به عروسکها علاقه نشان می داد. در میان عروسکها، عروسکی بود که به روی حیوانی بارکش سوار بود که آن را مادرش درست کرده بود.

سهراب مانند سیر کودکان احساس می کرد که این عروسکها دارای جان هستند. وی علاوه بر عروسکها به درختان ومناظر طبیعی علاقه ای زیاد داشت و از تنه درختان بالا می رفت و نیز از میان درختان میوه بیشتر به انار و سیب علاقه نشان می داده است

به محیط اطراف زمان کودکی اس بسیار علاقه داشت و خاطرات کودکی را در تمام طول زندگی به خاطر می آورد از قبیل: گل سرخ، گل یاس و گل داوودی.

وی از برکات طبیعت به باران بسیار علاقه مند بود و هنگام باریدن باران با بدنی برهنه زیر باران راه می رفت و همچنین به آفتاب نیز توجه داشت، بویژه آفتاب اسفند ماه.

در عید نوروز روی تخم مرغ را نقاشی می کرد و با آنها سفره را تزئین می نمود.

سهراب شاگرد زرنگی بود و مدیر او را تشویق می کرد، او از اینکه بعضی از شاگردان درس نخوان تنبیه می شدند ناراحت می شد و دوست داشت که همه در کلاس یکدیگر را دوست بدارند.

سهراب با آنکه شاگرد درسخوانی بود اما بارها در کلاس درس، نقاشی می کشید و به همین خاطر روزی در کلاس کتک خورد. سهراب رنگهای آبی و سبز را بیشتر از رنگهای دیگر دوست داشت و بهترین ساعتهای مدرسه برای او زمان کلاس هنر بود

سهراب دبیرستان را با علاقه نه چندانی به پایان برد زیرا میل او به نقاشی بود و بالاخره در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته نقاشی ادامه داد.

وی در هنر نقاشی به جستجوی حقیقتی بود که کمتر هنرمندی بدان توجه داشت. بعضیها بدنبال تاریخ هنر، بعضی فلسفه هنر و برخی معیار شناخت هنر هستند.

او علاوه بر نقاشی مانند سایر افراد خانواده اش، به ساز سنتور نیز علاقه داشت.

سهراب پس از آشنایی با شعر نیما، شیفته آن شد و سپس دست از سرودن شعر قدیم کشید و به سرودن شعر نو روی آورد. او پس از مدتی اقامت در تهران، به سیر و سفر در سرزمینهای غرب و شرق پرداخت و سرانجام با جهان بینی توحیدی و با عرفانی تؤام با عرفان شرقی در روز اول اردیبهشت 1359 ه‍.ش روحش از تنگنای قفس رهایی یافت.

میان شعر و نقاشی سهراب و حدتی کامل بود. هر نقاشی او به شعری ناب مانند بود و هر شعر او برداشت تصویر تپنده ای بود از طبیعت گسترده

شعر (فروغ) بیشتر، شاعران جوان نا آرام را به سوی خود می کشید و شعر سپهری، اغلب جوانان شاعر آرام پس از انقلاب را به سوی خود می کشاند.

سهراب در جمله ای کوتاه یک انسان را با زیبایی تمام وصف می کند:

وسیع باش و تنها و سر بزیرو سخت

سهراب خدای را از طبیعت حس می کند

خدایی که در این نزدیکی است

لای این شب بو ها

پای آن کاج بلند

روی آگاهی آب

روی قانون گیاه.

سهراب تنهاست اما تنهایی که، در جستجوی گرمی و پرتو افشانی و خورشید است  یک صبح بهاری با سبزه های تازه و پرتوی خورشید از لابه لای ابرهای بارانی او را به رقص

وا می دارد

سهراب در عمر 52 ساله خود همسری اختیار نکرد شاید او کسی را نیافت که مانند او فکر کند و حال و هوای روحش با او تطبیق گردد زیرا عوالم سهراب نادر است و آن طور که از شعرهایش بر می آید نداشتن همسر برای او یک امر راحتی نبوده، چنانچه می بینیم بارها در اشعارش از زن زیبا سخن می گوید و منظورش در همه ابعاد یک  زن عادی نیست بلکه هر زن زیبایی را سمبل خوبی و رحمت زیبایی می داند

فروغ فرخزاد

نام : فروغ فرخزاد .

تولد :1313 ه ق

وفات:1345 ه ق

لقب : فروغ

آثار : اشعار دیوان .

 

از فروغ می پرسند (شرح حال) از خودت بگو و او چنین می گوید

من عادت ندارم زیاد حاشیه بروم و حتی تعاریف معمولی را بلد نیستم به همین جهت منظورم را بدون (یچ تشریفاتی بیان می کنم، من در دی ماه 1313 ه.ش در تهران متولد شدم راجع به پدر و مادر و تحصیلاتم بهتر است صحبتی نشود ....

من بیشتر روزهای عمرم را کتابهای سودمند مطالعه کردم. راجع به راهی که در شعر برگزیده ام و اصولا عقیده ام در مورد شعر، باید گفت به نظر من شعر شعله ای از احساس است تنها چیزی است که مرا در هر حال که باشم به دنیای زیبا و رؤیایی می برد.

من عقیده دارم که هر احساسی را بدون هیچ قید و شرطی باید بیان کرد. اصولا برای هنر نمی توان حد و مرزی قائل شد و اگر جز این باشد هنر روح اصلی خود را از دست می دهد.)

فروغ ازدواج می کند و دست کم یک پسر به دنیا می آورد ولی متاسفانه طلاق می گیرد و در سن 32 سالگی در اثر یک حادثه دلخراش در 24 بهمن 1345 ه.ش که در خیابان هدایت تهران واقع شد دفتر زندگی دنیایی اش بسته می شود و دو روز بعد پیکر او را در گورستان ظهیرالدوله (شمیران) بخاک سپردند.

در اشعار فروغ مفاهیم سمبلیک و نکته های علمی در هم آمیخته شده و فضای شعر او پر از احساسات و صداقت است

فروغ به دنبال کلمات تازه ای بود که در اشعار سنتی دیگر شاعران دیده نمی شد. این سعی او در بکار بردن کلمات نو، در اشعارش بوضوح دیده می شد. او می گوید: بزرگترین آرزوی من این است که یک هنرمند واقعی باشم و سعی می کنم به این آرزو برسم و مردم ارزش واقعی هنر را بیشتر درک کنند و روشن بشوند و به تحریک زاهد نماها تسلیم نشوند و به آنها اجازه ندهند در کارهایی که صلاحیت ندارند قضاوت کنند.

بهار

نام : محمد تقی

لقب : ملک اشعرا .

تولد : 1304 ه ق

وفات :

آثار : دیوان اشعار

محمد تقی ملک الشعرای بهار در سال 1304 ه‍ ق در مشهد متولد شد. پدرش اهل علم و ادب بود و نخستین تحصیلات ادبی بهار در نزد پدرش بود. این علم آموزی را رفته رفته فزونی بخشید تا در ردیف اول دانشمندان ایرانی قرار گرفت.

زندگی بهار را به دو بخش سیاسی و ادبی می توان تقسیم کرد

روزگار او با انقلاب مشروطیت مصادف بود و او سهمی موثر بر عهده گرفت و با نظم شیرین و نثر شیوا در راه آزادی ایران گام برداشت و چند سال بعد به نمایندگی مجلس سوم انتخاب شد و چندین سال قبل از آن وزیر معارف بود.

بهار از موضوعات سیاسی و اجتماعی گرفته تا ابیات شورانگیز عاشقانه در شعر خود سروده است و شیوه خراسانی و منوچهری و ناصرخسرو ادامه داده است.

از اشعار پندآموز سیاسی او می توان تا حدی به اوضاع کشور در دوران انقلاب مشروطیت پی برد. بهار را شاعر آزادی نامیده اند

 

پروین اعتصامی

نام: پروین اعتصامی

تولد : 1285 ه ق

 

پروین در 25 اسفند 1285 ه‍ ش در تبریز به دنیا آمد مادرش اهل آذربایجان و پدرش آشتیانی بود. اعتصام الملک، پدر پروین از نویسندگان و دانشمندان بزرگ عصر خویش بود.

پروین در سن شش سالگی به همراه خانواده اش به تهران آمد. از همان سنین کودکی به همراه پدرش در محافل ادبی و با حضور بزرگان چون ملک الشعرای بهار شرکت می جست. و بسیار با استعداد بود به طوری که در سن هشت سالگی شعری به سبک انوری سرود. برای آنکه انگلیسی را به خوبی بیاموزد به پیشنهاد پدرش تحصیلات متوسطه را در مدرسه دخترانه آمریکایی تهران گذراند و دو سال در همان مدرسه زبان فارسی و انگلیسی تدریس کرد.

از همان آغاز به شعر و ادب علاقه نشان داد. سرودن شعر را از 8 سالگی آغاز کرد و نخستین شعرهایش را در مجله بهار که پدرش منتشر می کرد، به چاپ رسانید و مورد تشویق اهل ادب قرار می گرفت

از عوامل دیگری که موجب تقویت ذهن و پرورش استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافظ ادبی آن روزگار بود که پدرش با آنها سرو کار داشت در یکی از همین محافل ملک الشعرای بهار که بعدها بر دیوان او مقدمه نوشت، به استعدادش پی برد و او را تشویق کرد.

پدر پروین قطعاتی دلکش و زیبا از کتب خارجی به فارسی برمی گرداند و دختر خردسالش را به نظم

آنها تشویق می کرد. همین کار بر علاقه پروین به شعر و ادب افزود و سرانجام او را مصمم به عرصه

شعر و شاعری رهنمون کرد.

پروین در سن 28 سالگی با پسرعموی پدر خود که از افسران شهربانی بود ازدواج کرد و به کرمانشاه رفت و دو ماه بعد متاسفانه از همسر خود طلاق گرفت، به تهران آمد و به خانه پدر بازگشت و در مورد این اتفاق و دلایل آن با کسی سخن به میان نیاورد ولی برادرش می نویسد:

روح لطیف و آزاد پروین نمی توانسته خانه ای را که در آن تریاک و عرق رواج داشت، بپذیرد لذا به خانه پدر باز می گردد. پروین یک سال بعد از طلاق یعنی سال 1314 ه‍ ش دیوان خود را به چاپ رسانید.. پدرش قبل از ازدواج به او اجازه نداده بود دیوانش را چاپ کند ( چون معتقد بود اگر قبل از ازدواج دیوان شعر دخترش چاپ شود، مردم کوته نظر آن را به حساب تبلیغات برای شوهریابی خواهند گذاشت

پروین در سرودن اشعارش از شیوه ناصرخسرو و سعدی پیروی کرده است و در قطعات خود به نحوه اشعار سنایی و انوری توجه داشته است.

پروین در روزگار پرآشوب و پرمسئله ای می زیسته، اختناق سیاسی و دشواری های اجتماعی زمانه او در شعر اغلب شاعران به صورتهای پوشیده و آشکار مطرح شده است اما وی با لطافت روح و مناعت اندیشه ای که می توان از آن به گونه ای عرفان جدید تعبیر کرد، از کنار همه این مسائل گذشته و به جای منعکس ساختن اوضاع اجتماعی و سیاسی نامطلوب، با طرح کلیات اخلاقی و بیان فقر و محرومیت و نیازهای شدید عاطفی بویژه در نسل جوان، به نوعی برداشت اجتماعی اخلاقی بسنده کرده است اگر از روح عاطفی و مادرانه ای که در برخی از قطعات پروین موج می زند چشم بپوشیم، بر روی هم، شعر او مردانه و از نظر فکر و موسیقی و صور خیال، ارائه اشعار پیشین زبان فارسی است.

پروین همه جا دل و جانش با دردمندان است. شعر او با احساسات، آمال و امیدهای بشری پی ریزی شده است. از عشق و محبت، از تنهایی یتیمان و مشکلات اجتماعی سخن می گوید او در مقابل مقرراتی که به اسم قانون بر انسان تحمیل شده است، انتقاد می کند او تحمل بی عدالتی و زورگویی را ندارد غم دیگران او را متاثر و شادی آنها او را مسرور می سازد

پروین پاک طینت، مهربان و متواضع بود کمتر سخن می گفت و بیشتر فکر می کرد، ساده و با متابن بود.

سرانجام چراغ فروزان زندگیش در شانزدهم فروریدن ماه 1320 ه‍ ش در سن 34 سالگی به علت بیماری حصبه، خاموش شد.

آرامگاه وی در قم می باشد

 

ابیات زیر را برای سنگ مزارش سروده است

 

اینکه خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که زوی یاد کنند

دل به دوست دلی غمگین است

خاک به دیده بسی جانفرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد

هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و به هر جا برسی

آخرین منزل هستی این است

آدمی هر چه توانگر باشد

چون بدین نقطه رسد مسکین است

کشتن و زادن و پنهان کردن

دهر را رسم ره دیرین است

خرم آنکس که در این محنت گاه

خاطری را سبب تسکین است