عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

از قفس

در مرز نگاه من
از هرسو
دیوارها
بلند،
دیوارها
بلند،
چون نومیدی
بلندند.
ایا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
و حسادتی؟-
که چشم اندازها
از این گونه مشبکند
و دیوارها ونگاه
در دور دست های نومیدی
دیدار می کنند،
و آسمان
زندانی است
از بلور؟


یادداشت شانزدهم

و اما امروز:

از همه چیز و همه کس دورم

صمیمی ترین دوستانم غریبه اند

از خودم بیشتر فاصله گرفتم

غریبه ترین خودم هستم

روزهایم سرشار از بیهودگی اند

و طعم پوچی می دهند

و رنگ نفرت

و هر چه تلاش می کنم بیهوده است

همه نقشه هایم نقش بر آب

نمازهایم همه قضا

مناجات هایم را فراموش کرده ام

و نذر هایم را . . .

اما

معجزه!!!!

کودکی

کنار خیابان

پارچه ای کوچک باز کرده

چند قران کوچک

به رنگ سوره یس

کنار هم چیده!!

بی صدا می گرید

و اشک هایش را پنهان می کند

آه

فریبا چرا این پسر گریه می کند ؟

باز می گردم و

می پرسم چرا گریه می کنی ؟

- پولهایم را دزدیدند . حالا چه کار کنم؟

۲ سوره یس می خرم .

یکی برای خودم و یکی برای مریم!!!

و می روم

در تمام راه تا رسیدن به خانه سوره یس می خوانم

به هر جا که می نگرم نقش چشم های خیس اوست

نمی دانم چرا

اما

جان می گیرم

و به جان خانه می افتم

ظرف ها را می شویم

لباس ها را اتو می کشم

کتاب ها را

و مداد های نقاشی ام

و همه چیز را نظم می دهم

و چراغ ها را روشن می کنم

و صدای اذان را می شنوم

جان می گیرم

با عجله

نه با آرامش

دوش می گیرم

و بهترین لباسم را می پوشم

وهمان چادری را می پوشم که

روزی بی آنکه من مولانا باشم

یک نفر که شمس بود به من هدیه داد

و سر بر همان سجاده ای  می نهم

که روزی بی آنکه من مولانا باشم

یک نفر که شمس بود به من هدیه داد

سر به سجده می نهم

و از او می خواهم

تا یاریم کند

تا بتوانم

مثل گذشته ها

نه بهتر و با شتاب تر

بی هیچ توقفی

بی آنکه لحظه ای غافل شوم

به سویش بشتابم

 

 

 

یادداشت پانزدهم

و اما امروز :

اعتراف:

سخت است

اما

باید بگویم

که من اشتباه کردم

اشتباهی بزرگ

خداوندا مرا ببخش

و خداوندا یاریم کن

همین

یادداشت چهاردهم

و اما امروز :

جمعه ۱۰ خرداد:

دوستت دارم 

نه مثل دیروز 

نه مثل روز هایی که اکنون هفته ها و ماه ها و سال ها از آنها می گذرد .

نه مثل فردا

و نه مثل روز هایی که  شاید هرگز لمسشان نکنم

دوستت دارم مثل امروز .

 دوستت دارم

نه مثل لیلی

نه مثل مجنون

دوستت دارم

مثل خودم مثل تو

دوستت دارم شریک روز و روزگارم

همیشه تا . . .

سلام به همه :

امروز تو سایت سخن یه داستان کوتاه به اسم لذت های پنهانی خوندم

و  واقعا لذت بردم . راجع به درستی یا اشتباه بودن این عشق چیزی نمی گم . چون برای من اتفاق نیفتاده نمی تونم درک کنم و نظر درستی بدم . فقط می گم که اگه دوست دارین بخونین رو آدرس پایین کلیک کنین

راستی نظر یادتون نره . حتما !

http://www.sokhan.com/cstories.asp?id=32334

معرفی کتاب

امروز لابلای کتاب های شعرم کتاب شهیار قنبری رو دیدم و دوباره نه چند باره نشستم سرش و وقتی به خودم آمدم حدود 1 ساعت و نیم گذشته بود . من با این کتاب جادو می شم . پس تصمیم گرفتم اونو تو وبلاگم به دوستانی که نخوندن معرفی کنم :

            

دریا در من (گزینه ی ترانه ها)

شاعر: شهیار قنبری

انتشارات جاویدان

 

وقتی برای اولین بار جمعه را شنیدی کجا بودی ؟

قصه دو ماهی قصه چند سالگی تو بود؟

نیاز را کنار عطر کدام یار تجربه کردی؟

هفته خاکستری را کدامین روز ورق زدی؟

چگونه از بوی خوب گندم مست شدی ؟

حرف نفس هجرت کودکانه همیشه غایب نفرین نامه قدغن بیبی آبی و . . . را در خلوت کدام شب نفس کشیدی؟

من در این کتاب برای تو خواهم گفت که به هنگام نوشتن جمعه  کجا بودم و در کنار نفس های کدام یار از نیاز نوشتم

دریا در من

دفتری است از گزینه ی ترانه ها به همراه یاد ها و خاطره های آن همه سال

 

کاش

دیر زمانی است که همه شب هایم یلداست !

و گاهی در خواب تو را دیدار می کنم  . افسوس در خواب هم نا مهربانی !

ولی من باز مست تو می مانم

و تو را فریاد می زنم .

نمی دانم صدای من کوتاه است یا تو نمی شنوی !

ای کاش صدای من کوتاه باشد !