شب های سیاه
چه شب مرموزی است
نیست از هیچ کس آوازی
نیست دیگر خبر از دنیایی
نیست با من هوسی رویایی
نیست اشکی به رخ دلداری .
اشک ها خشکیده. قلب ها بی رنگ اند .
تپش نبض بهار بی رنگ است .
های هایی ز گلو می آید .
سخن از نا مردی است .
از غم چهره من .
که ز نامردی ایام سیاه و زرد است .
مثل آن شب .
شب مرموز . شب بیهوده .