عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

نامه های فروغ پس از جدایی

نامه ی شماره 1

پرویز عزیزم نامه ی تو دو سه روز پیش برای من رسید نمی دانم چرا تا امروز برای آن جواب ننوشتم . ولی امروز بی اختیار حس کردم که باید برای تو نامه بنویسم . حالا ساعت 10 شب است همه خوابیده اند و من تنهای تنها توی اتاقم نشسته ام و به تو فکر می کنم اگر بگویم حالم خوب است دروغ گفته ام چون سرگردانی روح من درمان پذیر نیست و من می دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید . در من نیرویی هست . نیروی گریز از ابتذال و من به خوبی ابتذال زندگی و وجود را احساس می کنم و می بینم که در این زندان پابند شده ام . من اگر تلاش می کنم برای این که از اینجا بروم تو نباید فکر کنی که برای من دیدن دنیا های دیگر و سرزمین های دیگر جالب و قابل توجه است نه . من معتقدم که زیر این آسمان کبود انسان با هیچ چیز تازه ای برخورد نمی کند و هسته ی زندگی را ابتذال و تکرار مکررات تشکیل داده و مطمئن هستم که برای روح عاصی و سرگردان من در هیچ گوشه ی دنیا پناهگاه و آرامشی وجود ندارد . من می خواهم زندگی ام بگذرد . من زندگی می کنم برای این که زودتر این بار را به مقصد برسانم نه برای این که زندگی را دوست دارم . پرویز حرفهای من نباید تو را ناراحت کند . امشب خیلی دیوانه هستم. مدت زیادی گریه کردم . نمی دانم چرا فقط یادم هست که گریه کردم و اگر گریه نمی کردم خفه می شدم . تنهایی روح مرا هیچ چیز جبران نمی کند . مثل یک ظرف خالی هستم و توی مرداب ها دنبال جواهر می گردم . پرویز نمی دانم برایت چه بنویسم کاش می توانستم مثل آدم های دیگر خودم را در ابتذال زندگی گم کنم . کاش یا لباس تازه یا یک محیط گرم خانوادگی و یا یک غذای مطبوع می توانست شادمانی را در لبخند من زنده کند . کاش رقصیدن دیگران می توانست مرا فریب بدهد و به صحنه های رقص و بی خبری و عیاشی بکشاند . کاش می توانستم برای کلمه ی موفقیت ارزشی قایل بشوم . آخ تو نمی دانی من چه قدر بدبخت هستم . من در زندگی دنبال فریب تازه ای می گردم ولی افسوس که دیگر نمی توانم خودم را گول بزنم . من خیلی تنها هستم امروز خودم را توی اینه تماشا می کردم . حالا کم کم از قیافه ی خودم وحشت می کنم . ایا من همان فروغ هستم همان فروغی که صبح تا شب مقابل اینه می ایستاد و خودش را هزار شکل درست می کرد و به همین دلخوش بود . این چشمهای مریض . این طئرت شکسته و لاغر و این خط های نابهنگام زیر چشم ها و پیشانی مال من است ؟ به خودم می گویم چرا تسلیم احساساتت می شوی ؟ چرا بی خود زندگی را سخت می گیری ؟ چرا از روزهایی که می گذرد و دیگر تجدید نمی شود استفاده نمی کنی ؟
 پرویز جانم استقامت کردن کار آسانی نیست . نا امیدی مثل موریانه روح مرا گرد می کند . ولی در ظاهر روی پاهایم ایستاده ام گاهی می خندم و گاهی گریه می کنم اما حقیقت این است که خسته هستم می خواهم فرار کنم . می خواهم بروم گم بشوم . با این اعصاب مریض نمی دانم سرانجامم چه می شود. خیلی چیزها را نمی خواهم برای تو بنویسم پرویز کار من خیلی خراب است . اگر از اینجا نروم دیوانه می شوم . وقتی می گویم باور کن امروز توی خیابان نزدیک ظهر حالتی به من دست داد که به کلی نا امیدم کرد هیچ کس نمی تواند درد مرا بفمد همه خیال می کنند من سالم و خوشبخت هستم در حالی که من خودم خوب حس می کنم که روز به روز بیشتر تحلیل می روک گاهی اوقات مثل این است که در خودم فرو می ریزم . وقتی دارم توی خیابان راه می روم مثل این است که بدنم گرد می شود و از اطرافم فرو می ریزد . من هیچ موضوعی را بزرگ نمی کنم حتی از گفتن بسیاری از ناراحتی هایم خودداری می کنم تا اطرافیان خیال نکنند که من ادا در می آورم . اما تو این را بدان که من دیگر نمی توانم تحمل کنم . دلم می خواست یک نفر بود که من با اطمینان سرم را روی سینه اش می گذاشتم و زار زار گریه می کردم . یک نفر بود که مرا با محبت می بوسید . پرویز بدبختی من این است که هیچ عاملی روحم را راضی نمی کند گاهی اوقات پیش خودم فکر می کنم که به مذهب پناه بیاورم و در خودم نیروی ایمان را پرورش بدهم . بلکه از این راه به آرامش برسم اما خوب می دانم که دیگر نمی توانم خودم را گول بزنم روح من در جهنم سرگردانی می سوزد و من با نا امیدی به خکستر آن خیره می شوم و به زن های خوشبختی فکر می کنم که توی خانه ی شوهریشان با رؤیاهای کودکانه ای سرگرم اند و با لذت خوشگذرانی های گذشته هاشان را نشخوار می کنند .
 پرویز خیلی نوشتم همهاش هم مزخرف . اما تومرا ببخش چون خیلی ناراحت هستم . از حال کامی بخواهی بد نیست و من کمتر به دیدن او می روم چون این موضوع هم مرا عذاب می دهد و هم او را ناراحت می کند. پذیرش من از دانشگاهی که برایت گفتم رسیده . دو روز است که رسیده و من مشغول اقدام برای گرفتن گذرنامه هستم نمی دانم بعضی چیزها را چه طور برای تو بنویسم من همه چیزم را مدیون تو هستم و تو را تنها تکیه گاهم می دانم تا به حال برای تو جز مزاحمت هیچ سود دیگری نداشته ام . آه آرزویم این است که روزی بتوانم به نوبه ی خودم در زندگی تو مؤثر باشم و به تو خدمتی بکنم . تو اگر می خواهی و می توانی به من کمک کنی باید زودتر اقدام کنی . خیلی زود برای این که من وقت خیلی کم دارم و به علاوه گرفتن دلار زیاد آسان نیست پرویز تو دعا کن من بروم . بلکه بتوانم خودم را از این یأس و نومیدی شدید نجات بدهم . جواب نامه ی مرا خیلی زود بنویس و برایم روشن کن که ایا می توانم به حرف های تو تکیه کنم یا نه . البته تا به حال این طور بوده ولی شاید در این مورد اشکالی پیش بیاید . در مورد نامه ی من که نوشتی گم شده من خودم هم ناراحت هستم . البته مطلب مهمی نبود تقریبا خیلی شبیه به نامه های دیگرم بود . ولی خوب باز هم خوب نیست که به دست دیگران بیفتد تو تحقیق کن شاید پیدابشود . پرویز جان فراموش نکن که در نامه ات با من صریح صحبت کنی و اگر می توانی همان طور که گفتی به من کمک کنی بنویس که کی اقدام می کنی من خیلی ناراحت هستم که این حرفها را برای تو می نویسم اما تو می دانی که جز تو کسی را ندارم و به علاوه امیدوار هستم که روزی بتوانم جبران کنم منتظر نامه ی تو هستم آرزویم خوشبختی توست و دوستت دارم .
تو را می بوسم

 

 

نامه ی شماره 2

26 اردی بهشت

پرویز جانم این نامه را برای این که یک کار فوری با تو داشتم برایت می نویسم و تو به حساب نامه های دیگرم نگذار. امیدوارم حالت خوب باشد . باز هم نمی دانم چه طور از تو تشکر کنم . من بعد از این خاموش می نشینم در مقابل خوبی های تو و به امید روزی زندگی می کنم که بتوانم آنها را جبران کنم من برای گرفتن گذرنامه با یک اشکال رو به رو شده ام و آن این است که زن ها برای مسافرت به خارج باید یا موافقت پدرشان را داشته باشند و در صورت داشتن شوهر موافقت شوهرشان را .
من در حدود سه هفته پیش شناسنامه ام را عوض کردم و شناسنامه ی نو گرفتم در شناسنامه ی جدیدم صفحه ی طلاق و بچه خالی ست و هر چه علت را سوال کردم گفتند چون در شناسنامه ی کهنه نمی دانم این جریان به تصدیق چه مقامی نرسیده ( البته یادم نیست ) تا تصدیق نشود ما در شناسنامه نمی نویسیم من هم زیاد به این موضوع اهمیت ندادم حالا وقتی که رونوشت شناسنامه را برای گرفتن گذرنامه به اداره ی گذرنامه بردم گفتند باید شوهرتان اجازه بدهد من جریان را گفتم و آنها گفتند چون فعلا در شناسنامه ذکر نشده باید اجازه ی شوهر باشد من فکر کردم که اگر بخواهم بروم دنبال این که این جریان در شناسنامه ام ضبط شود خیلی طول می کشد . این است که به ناچار باز به تو متوسل می شوم . خواهش می کنم برای تسریع کارهای ممن یک اجازه نامه مبتنی بر مسافرت من بنویس و به تصدیق کلانتری محل یا یک محضور رسمی برسان و هر چه زودتر برای من بفرست . خواهش می کنم خیلی عجله کن . چون وقت مدرسه ی من دیر می شود . برایم نامه هم بنویس . من در حدود دو هفته پیش یک نامه نوشتم که هنوز جواب نداده ای . حال من نه خوب است و نه بد . فقط دلم می خواهد همه چیز را فراموش کنم و آدم تازه ای بشوم . اگر خدا بخواهد شاید رفتن از اینجا مؤثر باشد . پرویز جان چون در بیرون این نامه را می نویسم این است که به همین جا ختم می کنم . می دانی که دوستت دارم و آرزویم این است که فراموش نکنی زود برایم نامه بفرست .
تو را می بوسم
 فروغ تو

 

نامه ی شماره 3

پرویز جانم امیدوارم حال تو خوب باشد . امروز رفتم منزل شما و مادرت به من گفت که تو برایش نوشته ای قالی ها را بفروشد و گفت که من از عهده ی این کار بر نمی ایم و باشد وقتی خود پرویز به تهران آمد خودش بفروشد . من خواستم این جریان را برای تو بنویسم . من از این که تو می خواهی به تهران بیایی خیلی خوشحال هستم ولی به فکرم رسید که کسری پولم را از جای دیگر تأمین کنم چون من راضی نیستم که به خاطر من عده ای توی دردسر بیفتند به علاوه من عجله دارم و این جریانات باعث این می شود که من به موقع نتوانم خودم را به مدرسه برسانم و در نتیجه پولم را خرج می کنم و باز ناچار می شوم مدت دیگری اینجا بمانم تا باز کی خدا شانس رفتن را نصیبم کند . من پرویز نمی خواهم به تو تحمیل شوم . من وضع تو را خوب می دانم از در آمد تو و از قرض های تو خبر دارم . من که همیشه مزاحم تو بوده ام حالا دیگر نباید روی شانه ی تو مثل باری سنگینی کنم من 3000 تومان پولی را که می خواهم بالاخره می توانم به یک ترتیب فراهم کنم . من اگر از اینجا برومن بقیه اش درست می شود . من همین حالا برای کار در شرکت های دوبلاژ فیلم دو تا پیشنهاد دارم مهم این است که من به موقع بتوانم خودم را به آنجا برسانم . پرویز جان من نمی دانم تو کی به تهران می ایی ولی آرزویم این است که تو را حتما ببینم . برای من زود نامه بنویس . من خیلی دلم می خواهد بفهمم تو کی به تهران می ایی . تنها اشکال کار من حالا همین موضوع پول است یعنی آن کتاب فروش پدر سوخته که تا کار کتاب تمام نشود به من پول نمی دهد و بقیه را هم باید هر چه زودتر فراهم کنم و من مطمئن هستم . من خودخواهی را از حد گذرانده ام تو می خواهی به من کمک کنی در حالی که مقداری قرض داری و این قرض ها را هم باز من برایت تولید کرده ام
 پرویز من منتظر جواب تو هسستم من چون نمی خواستم مادرت را توی زحمت بیندازم و به او فشار بیاورم این بود که به او گفتم که من اصلا پول نمی خواهم یعنی او گفت من نمی توانم من هم گفتم من اصلا پول نمی خواهم حالا دیگر خودت می توانی فکر کنی که چه می شود . در هر حال من منتظر جواب تو هستم و منتظر دیدن تو .
تو را می بوسم
 فروغ

 

 

نامه ی شماره 4

پرویز عزیزم امروز از تو دو نامه برای من رسید . نامه ی اولی صبح زود رسید نامه ی دومی حالا که من از راه رسیدم یعنی 2 بعد از ظهر اما من نمی دانم بری تو چه بنویسم . من این قدر توی دامن مامان گریه کردم که حالا چشم هام می سوزه برای من جواب دادن به محبت های تو مشکله اما از ناتوانی خودم هم رنج می برم . پرویز تو زیادتر از حد استطاعت ات به من کمک کرده ای من می دانم که تو به خاطر من مقدار زیادی به قرض هایت اضافه شده و همه جا هم می گویی فروغ مهرش را به من بخشید در حالی که عملا این طور نیست کاش مهرم را به تو نمی بخشیدم و تو را این قدر ناراحت نمی کردم و به قرض هایت اضافه نمی کردم اما پرویز قسم می خورم به خدا از ته قلبم و با تمام وجودم می گویم فقط تو را دوست دارم و روحم مال توست وقتی به تو فکر می کنم حس می کنم که برای من دیگر هیچ چیزوجود ندارد که بتوانم آن را جایگزین عشق تو کنم . دلم می خواهد که تو را خوشبخت کنم . دلم می خواهد وجود من در زندگی تو اثری داشته باشد که منجر به سعادت تو بشود . اما ناتوانی ام را به خوبی می فهمم .
 پرویز من می خواهم از اینجا بروم برای این که اینجا ماندن و شب و روز با خاطرات تو و اشیایی که تو آنها را لمس کرده ای سر و کار داشتن اعصاب مرا خرد کرده . وقتی زن و شوهرهای جوان و خوشبخت را می بینم لااقل تا یک هفته مثل دیوانه ها هستم شب ها خوابم نمی برد اقلا روزی دو سه مرتبه می روم سراغ یادگارهایی که از تو دارم وقتی توی چشم های کامی نگاه میکنم می خواهم فریاد بزنم . وقتی به علت وجود او به عشقی که پیکرهای ما را به هم پیوست می اندیشم قلبم از حسرت سوزانی انباشته می شود . پرویز من نمی خواهم به تو فکر کنم من برای این که تو رافراموش کنم خودم را از بین بردم . اما تو روز به روز برای من زنده تر و با معنی تر می شوی من تو را در کامی می بینم و تا چشم های من به روی او باز می شود یاد تو هم مرا آزار خواهد داد . پرویز جانم در اینروزهایی که هیچ کس به فکر من نیست و هیچ کس تلاطم روح مرانمی تواند درک کند تنها تو هستی که مرا به گریه می اندازی زیرا حس می کنم که چشم های تو از فرسنگ ها راه دور نگران من است دیشب پیش خودم فکر می کردم که اگر بمیرم همه راحت می شوند و شاید پیش پای تو هم راهی به سوی آسایش و خوشبختی گشوده شود برای این که با این ترتیب که حالا هست من برای تو جز مزاحمت و مغشوش کردن وضع زندگی ات هیچ حاصلی ندارم
 وقتی نامه های تو می رسد وجود من مثل شمعی از شرم می گدازد . تو این قدر خوب و من این قدر بدا... خدایا اگر تو مرا می کشتی بهتر بود چون من قدرت تحمل خوبی را ندارم . پرویز من از حق شناسی لبریز شده ام می خواهم توی خیابان ها فریاد بزنم که مرا بکشید مرا بکشید . من به کسی بدی کردم که مثل فرشته ها پک بود . پروی ز من نمی دانم برای تو چه بنویسم لب های من خاموش می ماند و من نمی توانم به تو بفهمانم که چه قدر در مقابل تو خودم را کوچک و حقیر می بینم . من دلم می خواهد تو معنی حرف هایم را بفهمی . من دوستت دارم. نه برای اینکه به من کمک می کنی نه برای این که مواظبم هستی نه برای این که به من پول می دهی . نه پرویز برای این که فهمیده ام که خوب هستی و عظمت روح تو را هیچ کس نمی تواند داشته باشد . من به تو ثابت می کنم که برایم مرد دیگر وجود ندارد . من به تو ثابت می کنم که بعد از تو همه چیز برایم تمام شده و اگر کسی بتواند دوباره به من خوشبختی ببخشد تو هستی نه دیگیر . من به تو ثابت می کنم که برای عشق به تو و عشق به کارم زندگی می کنم . پرویز سرم گیح می رود حالا این هم مرضی تازه شده . من هر جا باشم و هر چه قدر زندگی کنم باز مال تو هستم و روحم نزدیک توست . کاش می دانستم که تو حرفم را باور می کنی .
حال من بد نیست فقط همان طور که برایت نوشته ام خسته هستم و دلم می خوالهد بروم . برایم جواب دادن به مطالب نامه ی تو و قبول فدکاری های تو خیلی مشکله ولی تو خودت می دانی که چه قدر الان احتیاج دارم به این که از اینجا بروم و لااقل خودم را با چیزی سرگرم کنم من از این که برای مادرت جریان را ننوشته ای خیلی از تو تشکر می کنم . برایم خیلی مشکل بود . یعنی خجالت می کشیدم . حالا برای تو درست می نویسم که چه مخارجی دارم و چه قدر پول دارم . در ضمن فراموش کردم بنویسم که پولی را که فرستاده بودی مدتی پیش دریافت کردم و از تو باز هم تشکر می کنم
 من قرار است بابت چاپ کتاب از امیر کبیر 2500 تومان بگیرم که البته همه را یک مرتبه نخواهد داد و شاید بتوانم در حدود 1000 تومان اول بگیرم و بقیه را قسطی می دهد تو هم کهگفته ای 2000 تومان فعلا می دهی در حدود 1500 تومان خرج مسافرت دارم یعنی 300 تومان گذرنامه 100 تومان مالیات ، 75 تومان ویزا در حدود 700 یا 900 تومان بلیت هواپیما البته مال شرکت های ایرانی و کمی هم مخارج متفرقه من با 1500 تومان خرج سه ماه بعد باز قسط کتابم را می گیرم یعنی خرج سه ماه دیگر بعد اصلا پول ندارم ولی در عوض در عرض 6 ماه حتما یک کتاب برای چاپ آماده کرده ام و در ضمن زبان بلد شده ام و می توانم آنجا کار کنم .
 اشکال کار من فقط این است که وقت خیلی کم دارم اگر بخواهم دیرتر بروم پولهایم خرج می شود . اگر بخواهم به موقع بروم لازمه اش این است که پول هم زودتر به دستم برشد . برای این که الان گذرنامه ی من در اداره گذرنامه مانده جعفری تا چاپ کتاب تمام نشود به من پول نمی دهد و برای گرفتن گذرنامه هم باید 300 تومان پول داد . من اگر پول هواپیمایم را داشته باشم یعنی کتاب فروش زود بدهد می روم و تو می توانی ماهیانه مبلغی را که می خواهی به من کمک کنی برایم بفرستی و فرش هایت را هم نفروشی .
 پرویز جان فعلا به مادرت بنویس که اگر می خواهد فرش بفروشد خیلی زود این کار را بکند . من می روم آن وقت بعدا اگر آنجا پول کم آوردم برایت می نویسم . من تا اول تیر باید برای رفتن از اینجا 3000تومان داشته باشم . همین و اگر تو می توانی زودتر برایم بدهی یک دنیا از تو ممنن می شوم .
 من تخت و کمد کامی را می خواستم بفروشم و با پولش برای او یک سه چرخه ی بزرگ بخرم ولی بعد پشیمان شدم برای این که دیدم خیلی کم می خواهند بخرند و حالا همان جاست و علت فروش بی پولی من نبوده . پرویز جان منتظر جواب تو هستم . کار شناسنامه ام هم چون تو دیر کردی درست شد یعنی از طلاقنامه استفاده کردم . پرویز جان دیگر خسته شدم . برایم زودتر نامه بنویس.
تو را می بوسم
 فروغ

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد