عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

نامه چهارم

مهربانم
ناچار باید بنویسم : وقتی داماد زیاده از حد مسلمان ، عروسش را ندیده از میان دخترهای حرم انتخاب می کند ، چشم هایش را می بندد ، مثل عروس در پستو ها مخفی می شود ، پی در پی ازپشت درها و پرده ها که تو در تو واقع شده اند برایش خبر می آورند . تمام اخبار راجع به مقدار زرینه و بضاعت عروس است . در صورتی که جمال و اخلاق از امور اعتباری است که بر حسب تفاوت طبایع تغییر می کند . گاهی هم جناب داماد از جمال و اخلاق عروس می پرسد . زن ها در عین این که از عروس غیبی وصف می کنند ، و داماد را به وجد می آورند ، شبیه به این است که آن جناب را مثل میمون می رقصانند
 هر مسلمانی که عروسی کرده است ، در عمرش یک دفعه رقصیده است . این امر اصولا بین داماد و عروس و بستگان آن ها یک نوع تجارت است که به اسم مواصلت انجام می گیرد . ولی طبیعت راه این تجارت را به شاعر نیاموخته است . او به جای نقدینه و زرینه قلبی را می خواهد که در آن بتواند آشیانه کند . در عوض ، قلبش را می سپارد. دو قلب خوب و یک جور می توانند با خوشی دائمی زندگی کنند . به طوری که پول نتواند آن خوشی را فراهم بیاورد
 هر وقت زناشویی را در نظر می گیرم آشیانه ی ساده و محقری را روی درخت ها به خاطر می آورم که دو پرنده ی هم جنس بدون این که به هم استبداد و زورگویی به خرج بدهند ، روی آن قرار گرفته اند
 پرنده ها چه طور هم جنسشان را انتخاب می کنند : بدون این که پدر و مادر برایشان رای بدهند ! به جای این که الفاظ دیگران بین آنها عقد ببندد ، قدری خودشان آواز می خوانند ، آن وقت محبت و یگانگی در بین آن ها این عقد را محکم می کند . شیرینی آن ها به شاخه های درخت ها چسبیده است . خودشان با هم می خورند . مسوول خورک دیگران نیستند . به جای اینه و قالی نمایش دادن ، بساط آشیانه شان را به کمک هم مرتب می کنند . راستی و دوستی دارند ، بعدها بچه هاشان هم با همان اخلاق آنها بزرگ می شوند
ولی به انسان خدا آن تقوی و شادی طبیعت را نداده است که مثل پرنده زندگی کند
بدبختانه ما انسانیم یعنی پرده ای بین طبیعت خاص ما و اشیا کشیده شده است و نمی خواهیم به دلخواه خودمان عادلانه پرواز کنیم. من می خواهم پرواز کنم . نمی خواهم انسان باشم ، چه قدر خوب و دلکش است این هوای صاف و آزاد این اراضی وسیع وقتی که یک پرنده از بالای آن می گذرد
 من از راه های دور می رسم در این دیار نابلد هستم . در کدام یک از این نقاط آشیانه ام را قرار بدهم . رفیق مهربان تو برای من کجا را تعیین خواهی کرد ؟
اخلاق مرا بسنج ، دستوربده . این است یک شاعر ناشناس . ولی کسانی که پول زیادی دارند بدجنسی زیادی هم دارند

نیما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد