در سفر ساقه های نارس اندیشه ام به سر و تکامل توقف خواهم کرد زمستان کوچ خواهد داد رمه ی سردش را به سمت ساقه ی من و باد خورشید لبانم را خواهد دزدید دفن خواهد شد زیر کوه برفی کوله بار سفرم فانوس راهم را خواهد آویخت گورکن به کلنگ مزدش صبح ناگاه آسمانی مه آلود و غمین بر تنم خواهد لرزید مردی گریه اش را به درون نفسم خواهد ریخت از شکوفه ، گیلاس بارور خواهم شد و سفر را تا رسیدن به کمال یک سرو راه خواهم برد
|
سلام
وبلاگ جالب و زیبایی دارید ، اشعاری که انتخاب می کنید دل نشینه . حقیقتا لذت بردم
در ضمن به خاطر اظهار لطف شما ممنونم
موفق ، شاد و سربلند باشی
سلام
تو لطف داری هم به من هم به زیبا
برام دعا کن
راستی هنوز نخووندم چشم میخوونم نظر هم میدم