عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عشقی دوباره

 از اولین نگاه تو بودی در کنار من
با قلب من همیشه کمی راه آمدی
در راههای سخت عبورم ز زندگی
تا ساحل امید تو همراه آمدی
ای مهربانترین تپش قلب زندگی
ای قصه صبوری گل های عاطفه
ای امتداد اینه عشق تا ابد
ای معنی تولد زیبای عاطفه
زیباتر از تولد گلهای ارغوان
 آبی تر از شکفتن روح حقایقی
دستان تست سایه صدها گل غریب
تو شرح حال سوختن شمع عاشقی
یادم نمی رود که چه کردی برای من
گلدان آرزوی مرا آب داده ای
 در سایه روشنی که پر از عطر یاس بود
من را به روی ثانیه ها تاب داده ای
پرواز کن به کشور اینه های پک
شاید مرا ز برکه غم ها رها کنی
شاید مرا و عاطفه را آشتی دهی
دل را به نغمه های وفا آشنا کنی
ای شعر بی مثال نگاه و طلوع و عشق
رفتی و بی تو واژه احساس تیره شد
رفتی و چشم های من از کشور افق
 سوی غروب سرخ و غریب تو خیره شد
غربت حضور سکت امواج اشک هاست
رفتی و مانده خاطره هایت برای من
یادش به خیر چشم تو و آسمان عشق
با رفتنت شکست دل اشک های من
 روزی که چشم های تو از مرز دل گذشت
گم شد میان کلبه رویا بهار من
 دل ها فدای چشم پر از هجرت تو شد
پیوندهای آبی تو یادگار من
 گرچه گذشت سالی و دل ها ز غم شکست
در دل غم است تا تو بیایی ستاره ام
برگرد و عطر عاطفه را با خودت بیار
در انتظار رویش عشقی دوباره ام
ای اولین حکایت بی انتها ی عشق
رفتی و بی تو نام نجابت غریب شد
بی تو به وسعت عطش سرخ لاله ها
دل مرد و سرزمین شکفتن عجیب شد
رفتی و بی تو ترجمه تلخ زندگی
در جای جای شهر وجودم سروده شد
رفتی و بی تو دفتر کمرنگ یک غروب
در کوچه های آبی چشمم گشوده شد
پیش تو عشق هجی سبز بهار بود
با رفتنت بلور غزلهای من شکست
ای معنی طراوت باران عاطفه
 بی تو غمی غریب به شهر دلم نشست
در پاسخ سوال سراسر نیاز من
گفتی که چشم های مرا جا گذاشتی
بعد از عبور ساده خود مهربان چه زود
 دل را میان حادثه تنها گذاشتی
این بود پاسخ تپش قلب عاشقم
این بود پاسخ غزل سرخ انتظار
کردی دریغ از دل من یک نگاه را
این بود رسم مهر و وفای تو ای بهار
نورت چه شد ستاره من پرتوت کجاست
باور نمی کنم که تو از یاد برده ای
باور نمی کنم که پس از مدتی غروب
دل را به شهر آبی دیگر سپرده ای
رفتی و بغض کرد بدون تو شهر چشم
 بی تو غروب می کند از دیده ام بهار
تا آن زمان که بگذری از کوچه دلم
 ما غرق حسرتیم و هیاهو و انتظار
  مریم حیدرزاده

 

heart shaped pastry 
cutter. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

ماهی

من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های اینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های اینه راهی به من بجو!
***
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛

احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.
***
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.

من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:
(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))

gift with candy 
heart. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

شعر رهایی

پرنده ام
لبخند پروازبر پروانه سفید لب های جادوئی
در قفسم بیندازید
وگرنه عاشق رهائی و پروازم
واز دستتان می گریزم
به آزادی مانوسم
اگر می خواهید لمسم کنید
باید در بندم کنید
اندیشه ی قلبم را
اما از بند و قفس بیزارم
من شعر رهائیم
به کوه و دشت و جنگل و دریا مانوسم
به رودخانه
در آفتاب جنگل به دنیا آمده ام
واز درخت آغاز می گردم
از سنگ و گیاه و آب
از آسمان و شب وستاره
از خاک مرطوب عاشق
پرنده ام
پرواز آبی در قلبم ترانه می خواند
من عاشق ابر و آسمانم
در لبخند ستاره شکفته ام
به ماه مانوسم
من شعر رهائیم
هر تکه آسمان در چشم پرنده قلب تپنده ی رهائی است
بازوان گشوده آزادیست
پنجره ی گشوده ای است
به سمت خورشیدو کوهستان
من شعر بلند رهائیم

be mine' heart 
and two doves. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

 

high angle view 
of fried eggs 
in a heart shaped 
frying pan. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

پوست شیر

قلب تو ، قلب پرنده
 پوستت اما ، پوست شیر
 زندنون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر
اونور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
 اونور روزای تاریک
 پشت نیم شبای روشن
 برای باور بودن
جایی شاید باشه شاید
 برای لمس تن عشق
 کسی باید باشه باید که سر خستگی هاتو
 به روی سینه بگیره
 برای دلواپسی هات
 واسه سادگیت بمیره
 حرف تنهایی ، قدیمی
 اما تلخ و سینه سوزه
 اولین و آخرین حرف
 حرف هر روز و هنوزه
 تنهایی شاید یه راهه
 راهیه تا بی نهایت
 قصه ی همیشه تکرار
 هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه ، که همراه
 جز هجوم خار و خس نیست
 کسی شاید باشه شاید
 کسی که دستاش قفس نیست
 قلب تو قلب پرنده
 پوستت اما پوست شیر
 زندون تنو رها کن
 ای پرنده پر بگیر

coins in heart-shaped 
dish with cover 
on pink background, 
 overhead. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

 

heart in the sand. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

دلم برای باغچه می سوزد

کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خک می افتد
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه می اید
حیاط خانه ی ما تنهاست
پدر میگوید
از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خود رابردم
و کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید
لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
درآستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است
مادر تمام روز دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی ست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهی ها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او مست میکند
و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و نا امیدیش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم میشود
و خواهرم که دوست گلها بود
و حرفهای ساده ی قلبش را
وقتی که مادر او را میزد
به جمع مهربان و سکت آنها می برد
و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را
به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد ...
او خانه اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه مصنوعیش
با ماهیان قرمز مصنوعیش
و در پناه عشق همسر مصنوعیش
و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی میخواند
و بچه های طبیعی می سازد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده می شود
حمام ادکلن می گیرد
او
هر وقت که به دیدن ما می اید
آبستن است
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ما تنهاست
تمام روز
از پشت در صدای تکه تکه شدن می اید
و منفجر شدن
همسایه های ما همه در خک باغچه هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سر پوش می گذارند
 و حوضهای کاشی
بی آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را
از بمبهای کوچک
پر کرده اند
حیاط خانه ما گیج است
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
 

heart on tree 
by pond, outdoors, 
close-up. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

بر تخت عمل

زبده جراحان قلبم را جراحی کردند به تیغ
دشمنم بودند یا دوست بماند به کنار
تیغ می هشتند در قلب من و با خونم
 علم را رونق بی فایده می بخشیدند
 قلب من از گزش تیغ به هم می پیچید
و دل من می شد دست به دست
من به هر سو که نگه می کردم می دیدم
روی مهتابی ها ایوانها
 با چه حرص و ولعی قلبم را
 می جویدند برادرهایم
 وز ته حنجره پاره و خونینم دشمن می خواند
 غزلی در ره بیداد برای عشاق
و منش تحسین می کردم با گوشه چشم
این صدا ها نه صدای من بود
 و نه چندان دور از آوازم
 و من سرگردان
در به در در پی آن نغمه سرا بلبلب پر ریخته می گردیدم
پرسشی چون مرغی سرکنده
 می زند پر پر در برزن و کوی
ولی این جا همه از حرف زدن می ترسند
هر کسی می ترسد
 نه که نان نامش را یک سره از روی زین پک کند
 و شگفتا که در این شام بلند
که سراپرده شب را به گچ اندود نمایند چو روز
هر که حتی از خود می ترسد
و چنین است که هر نیمه شب اینه ها می شکنند
قلب من می گیرد
 قلب من می گیرد
 روز بیداری گلهای به غم خفته ما در گلدان
 روز برخاستن بانگ از بام
 روز آغوش گشودن های پنجره ها
 روز رنگین شدن پوشش ها
 خون آن چلچله پیک بهار
 بر در و پیکر این شهر شتک زد بی گاه
دل من چون مرغی در قفسی تنگی کرد
چه کسی باید زین پس لب ایوان شما
 لانه ای از گل و خاشک کند
 تا بدانید بهار آمده است ؟
همه خرسند بدانیم که آبی برسانیم به مرغان قفس
غافل از آن که همه سینه سپیدان بهار
خال گلگون بر قلب
 مرگ را مهمانی پیش رسند
قلب من در ورق تقویمی می چکد و می خشکد
من چه کردم به شما
جز که این سرخ گلابی را با مهر شما کندم
و سپردم به شما
تا که دندانهاتان را گه افشردن در پیکر آن
به سفیدی همچون برف کند ؟
چه کنم گر که مرا باغ گلابی های قرمز نیست ؟
 شادی ای میوه نوبر در شهر
محنت ای میوه ارزان گشته
 من تهی دستم بهر چه به بازار ایم؟
سایه ای می اید
 سایه ای می گذرد
سایه ها گرد سرم پچ پچه کنمی چرخند
می کند خون ز یکی حفره قلبم سرریز
 سایه ها آواز غمزده ای می خوانند
 تو هم ای شعر مدد گر نکنی
بند از این بانگ عصبسز کجا بگشایم ؟
 وین همه ایمان را
 که نمی گنجد درمذهب این بی مهران
با چه اندیشه ‌آرامی بخشی بنشانم در خویش؟
آه بوددایی هم نیستم آخر کهشبی
بالی از آتش بر شانه خود نصب کنم
 و به سیمایی سنگی بی درد
 در پی لبخندی جاویدان
رستگارانه از این غمکده پروازکنم
عشق هامان کوچک
 کینه هامان اندک
 دست هامان مومی
قلب هامان کوکی
من در این شهر عروسک به چه کس روی کنم ؟
پای گهواره خالی همه مان
 مادرانی شده ایم
 که یکی یک دانه
 طفل اندیشه خود را شب و روز
 جامه جشن عروسی به عبث می پوشیم
 دست ها در کار است
 و خموشانه بر گردنه های قلبم
 چرخ ارابه سنگین زمان می گذرد
 کارد می برد
پنس می گیرد
 نبض ها می جهد از تندی خون
دست ها درکار است
 دست از دوستی و پرچم و پیغام تهی است
 دست بر کاغذ کج می رود و می اید
 دست دستانت را می بندد
 دست با تجربه در قلب تو می کارد تیغ
 دست در پیرهن زیر زنان می پوید
دست النگوی طلا می جوید
 دست عشرت طلب و هر جایی است
 دست من با سردی دست مرا می گیرد
 وین نه من تنها هستم به چنین تنهایی
گل یخ نیز ندیده است بهاری را در پیرامون
می خلد سردی تیغی در من
 مرگ را اینه می گیرد قلبم بی ترس
زندگی را می پوید چو گلی خشکیده
 مرگ را دیدم در گورستان پیر و دو تا
و به راهی دیگر
 زندگی را دیدم با سبد گل های پژمرده
 که نمی داند پشیزی پی یک دسته گلش رهگذری
وز بر هر دو گذشتم خاموش
 و رها کردم از بام بلند
 بادبادک ها را
که به دنباله رقصنده شان در ره باد
حلقه حسرت من بود که آویخته بود
قلب من گلدان سرخ بلور
و در آن دستانی
که برای زدن پیوندی شاخ گلی می جویند
عشق امروزه کجا می پلکد ؟
با که دارد بر خورد ؟
 چه کلامی دل او را به تپش می آرد ؟
دور از آن خانه رویایی شعر و تصنیف
و نمایش های بیهوده
 راستی عشق کجا مسکن دارد درشهر ؟
ناشناسی به در قلبم سر می کبود
می خراشد ناخن
بانگ بر می دارد
 تا نکندم ازجا گل میخ قلبت را
 این در کهنه به رویم بگشا مهمانم
زندگی بی من و تو تازه نفس می گذرد می دانی ؟
تپه چون طالبی کال برش می گیرد
راه ها رشدکنان ریشه به هر دهکده می افشانند
 آهن از سنگ برون می اید جنگل وار
 خانه ها می رویند از کف دست خالی
بزم دانایی ها را امروز
بحر پیمانه بی مقدار است
 اوج انسان را بر عرش خدا
پله می گردد ماه
 کوره ها می تابند
 شعله ها می پیچند
 و به هر جان کندن بد یا خوب
نان سر سفره ما هر دو فراهم شده است
 در چنین مهمانی
 که کسی را با ما کاری نیست
و ندارد چشمی برقی از دیدن ما
از چه دعوت شده ایم ؟
 شربتی نوش کنیم ؟
 یا که سیگاری دود ؟
هر که سرگرم رسانیدن فرمانی هست
 خیل مطرب هاهم حتی بر شادی ما مامورند
 این جهان تنگ است بهر من و تو ؟
یا که چشم و دل ما تنگی دارد به جهان ؟
 فرصتی نیست در این هنگامه
 که پذیرای پسند کج ما باشد کس
یا رسیاندین فرمانی را گامی پیش
 یا که در کوچه تنهایی ها پرسه زدن
من به خود می گویم
 آٍمانها ی رفاقت ابری است
اختر راهنما پنهان است
با چه ره جویم این جا من در روی زمین ؟
 جز به دستانم ؟ این راست و چپ ؟
زورقی هستم بی پیوندی با ساحل
 و به دریایی وحشی درگیر
بایدم راه به پاروهای خویش برید
به سوی کودکی ام می تابد قلبم هم چون گل سرخ
 که تماشا را در اینه گون آب زلال
 سر فرو می آرد
یاد دارم به یکی روز لب نهر کرج
که پلش از سیلی پیچان ویران شده بود
 پیرمردی مردم را همه از خرد و بزرگ
حمل می کرد ز سویی به دگر سو بر پشت
هر کسی از راهی آمده بود
 و به راه دلخواهش می رفت
مبدا و مقصد مردم را او کار نداشت
 پیر مرد آن جا پل بود و یک پول سیاه
قلب من می کند از شط عروقم امداد
قلب من گسترشی می گیرد
قلب من اینک بندر گاهی است
که در آن شادی و غم زورق سرگردانند
 من بر این راه که پایانش مه پوشیده است
 و پل پشت سرم را سیلی پیچان ویران کرده است
و در این شب که بلند است صدای دشمن
و صداهای بلند
 رونقی دارد در خاموشی
تا نگه دارم ایمانم را
و نترسم از تنهایی ها
تا مرا وهم بیابان نکشد در ظلمات
 تا که شاید به جوابی برسم
می دهم بانگ دلم را پرواز
غزلی می خوانم در عشاق
هر که هستم من و هر جا بروم
 گر به پاییز بیندیشم یا دانه روینده جو
گر پدر باشم یا مردی تنها در خویش
باز بر تخت عمل
زبده جراحان بی رحم و عبوس
تا ببخشند به علم
رونق و وسعت بی سابفه ای
بی سوالی از من
 می شکافند مرا سینه به تیغ
و برون می آرند از بدنم
سهم فردای برادرهایم خورشیدی خون آلود

 

roses sticking 
out of heart drawn 
in sand. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

عشق یعنی

ای پناه قلبهای بی پناه ای امید آسمان های غریب
ای به رنگ اشک های گرم شمع ای چنان لبخند میخک ها نجیب
ای دوای درد دلهای اسیر ای نگاهت مرهم زخم بهار
ای عبور تو غروب آرزو ای ز شبنم های رویا یادگار
کوچه دل با تو زیبا میشود
تو شفا بخش نگاه عاشقی
مهربانی نازننی مثل عشق
با تمام شاپرک ها صادق ی
چشم هایت مثل رنگین کمان دست هایت باغ پک نسترن
قلب اقیانوسی از شوق و نگاه با دلت پروانه شد احساس من
قلب من یک جاده تاریک بود
با تو قلبم کلبه پیوند شد
اشک هایم مثل نیلوفر شکفت
حاصلش یک آسمان لبخند شد
مرز ما گلدانی از احساس شد
 تو گلدان پیچکی از عاطفه
تو شدی راز شکفتن
من شدم برگ سبز و کوچکی از عاطفه
ای تماشای تو یک حس لطیف
 بی تو فرش ک.چه های بارانی ست
بی تو صد نیلوفر عاشق هنوز
در حصار عاشقی زندانی ست
قلب من تقدیم چشمان تو شد
عشق یعنی تا ابد آبی شدن
عشق یعنی لحظه ای بارانی و
لحظه ای شفاف و مهتابی شدن
عشق یعنی لذت یک آرزو
عشق یعنی یک بلای ماندگار
عشق یعنی هدیه ای از آسمان
عشق یعنی یک صفای سازگار
عشق یعنی با وجود زندگی دور از آداب مردم زیستن
عشق یعنی لحظه ای خندیدن و
 سال ها اشک ندامت ریختن
عشق یعنی زنگ تکرار نگاه
عشق یعنی لحظه ای زیبا شدن
عشق یعنی قطره بودن سوختن
عشق یعنی راهی دریا شدن
هر چه هست این عشق صد ها قلب صاف
با حضورش ‌آبی و بی کینه است
عشق یعنی سبز بودن تا ابد
عشق رنگ نقره اینه است
تو گل گلدان قلب من شدی
عشق شد یک برگ از گلدان تو
در بهار آرزوها می دهد
 میوه های عاطفه چشمان تو
چشمهایم باز بارانی شدند
قلبم اما گشت دریای ز عشق
دل گذشت از کوچه های خاطره
ر.ح شد مضمون و معنایی ز عشق
باید از آرامش دل ها گذشت
شادمان چون لحظه دیدار شد
بهترین تسکین دل این جمله است
باید از پیوند تو سرشار شد

greeting card 
with two hearts 
and ball pen. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

قلب لشگر

لحظه ی میعاد تا او حلقه بر در می زند
مرغ بی تاب دلم در سینه پر پر می زند
هر نگاهش باغ صدرنگیست و چون صورتگران
مردم چشمش دمادم رنگ دیگر می زند
دلربای من مرا تنها نخواهد هیچگاه
هر کجا باشم خیالش بر دلم سر میزند
غم هر زمان تازد به جانم بک نیست
یار من بوسه یی بر قلب لشکر میزند
 

 woman making heart 
shape with her 
hands. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

couple drawing 
heart in sand. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

قلب بالدار

سایه ی یک قلب بالدار
در شب مهتابی بهار
زمین را فراگرفت
تیرگی افتاد روی موی درختان
 تیرگی افتاد روی چشم دریچه
تیرگی افتاد روی سینه ی دیوار
سستی خوابی که از آن سایه ی بزرگ تراوید
 روی جماد اوفتاد
روی نبات اوفتاد
 روی همه آدمیان اوفتاد
 گفتند :‌ این ، بی گمان خسوف بزرگی است
باید مس کوفت
باید با طشت مس به بام برآمد
وحشت آن قلب بالدار
در شب مهتابی بی بهار
جهان را گرفته بود
 هیچکسی سر به سوی ماه نگرداند
جز یک کودک
کودکی از خواب خوش هراسان جسته
دید
 یک مگس سبز روی ماه نشسته

 

به یک تصویر

دیدمت میان رشته های آهنین
 دست بسته
 در میان شحنه ها
 در نگاه خویشتن
شطی از نجابت و پیام داشتی
آه
وقتی از بلند اضطراب
تیشه را به ریشه می زدی
قلب تو چگونه می تپید ؟
ای صفیر آن سپیده ی تو
 خوش ترین سرود قرن
شعر راستین روزگار
وقتی از بلند اضطراب
 مرگ ناگزیر را نشانه می شدی
وز صفیر آن سپیده دم
 جاودانه می شدی
شاعران سبک موریانه جملگی
با : بنفشه رستن از زمین
 به طرف جویبار ها
با : گسسته حور عین
ز زلف خویش تارها
در خیال خویش
جاودانه می شدند
آنچه در تو بود
 گر شهامت و اگر جنون
 با صفیر آن سپیده
 خوش ترین چکامه های قرن را
سرود

 

heart-shaped egg 
on toast. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

می خواهم خیال تو را راحت کنم

تقصیر تو نبود!
خودم نخواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،
خاموش شود!
خودم شعرهای شبانه اشک را،
فراموش نکردم!
خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم!
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
نه تو چیزی بدهنکار ِ دلتنگی ِ این همه ترانه ای!
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد،
بالهایم در کشکش شهدها خسته شوند
و عسلهایم
صبحانه کسانی باشند،
که هرگز ندیدمشان!
تنها آرزوی ساده ام این بود،
که در سفره صبحانه تو هم عسل باشد!
که هر از گاهی کنار برگهای کتابم بنشینی
و بعد از قرائت بارانها،
زیر لب بگویی:
«-یادت بخیر! نگهبان گریان خاطره های خاموش!»
همین جمله،
برای بند زدن شیشه شکسته این دل بی درمان،
کافی بود!
هنوز هم جای قدمهای تو،
بر چشم تمام ترانه هاست!
هنوز هم همنشین نام و امضای منی!
دیگر تنها دلخوشی ام،
همین هوای سرودن است!
همین شکفتن شعله!
همین تبلور بغض!
به خدا هنوز هم از دیدن تو
در پس پرده باران بی امان،
شاد می شوم! بانو! ?

close-up of a 
glass container 
covering a heart 
shaped object 
on a dish. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

 

پیغام

heart shaped book 
marker. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

خوابت آشفته مباد
 خوش ترین هذیان ها
 خزه ی سبز لطیفی
که در برکه ی آرامش تو می روید
خوابت آشفته مباد
آن سوی پنجره ی سکت و پرخنده ی تو
 کاروانهایی
از خون و جنون می گذرد
کاروان هایی از اتش و برق و باروت
سخن از صاعقه و دود چه زیبایی دارد
 در زبانی که لب و عطر و نسیم
یا شب و سایه و خواب
 می توان چشانی زمزمه کرد ؟
 هر چه در جدول تن دیدی و تنهایی
همه را پر کن تا دختر همسایه ی تو
شعرهایت را دردفتر خویش
 با گل و با پر طاووس بخواباند
 تا شام ابد
خواب شان خرم باد
 لای لای خوشت ارزانی سالنهایی
که بهاران را نیز
از گل کاغذی آذین دارند

heart jigsaw puzzle 
inside rulers 
in shape of house. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

 

نگر آنجا چه می بینی

به هنگامی که نور آذرخش
 آن بیشه را
 از سایه عریان کرد
و باران خواب پر آب گیاهان را
 به دشت آفتابی برد
 و باد صبحگاهان
 شاخ پر پیچ گوزنان را
به عطر دشتها آمیخت
در آن خاموش که تاریک گه روشن
نگر آنجا چه می بینی ؟
شهیدی یا نه ؟
روح لاله ای در پیکر مردی
تجلی کرده
 از ایینه ی بیداری و دیدار
 در آن باران و در آن میغ تر دامن
 نگر آنجا چه می بینی ؟
درون روستای خواب
 درختان فلج و بیمار و
 آن طفلان خردینک
گرسنه زیر بار کار
و مردانی که با دستان خود
 سازند پیش چشم خود دیوار
و بالاتر و بالاتر
 تو در آن سوی آن دیوار آبستن
نگر آنجا چه می بینی ؟

 glass heart. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

ضرورت

می اید می اید
 مثل بهار از همه سو می اید
دیوار
 یا سیم خاردار
 نمی داند
می اید
 از پای و پویه باز نمی ماند
 آه
 بگذار من چو قطره ی بارانی باشم
در این کویر
 که خک را به مقدم او مژده می دهد
یا حنجره ی چکاوک خردی که ماه دی
از پونه ی بهار سخن می گوید
وقتی کزان گلوله ی سربی
با قطره قطره
قطره ی خونش
 موسیقی مکرر و یکریز برف را
ترجیعی ارغوانی می بخشد

 

sleeping swans 
face to face with 
heart reflections. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

 

دریا

 حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته ست
دریایم و نیست بکم ازطوفان
 دریا همه عمر خوابش آشفته ست

 

i heart you in 
sand. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

قلب من

heart-shaped candles. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

 

heart shape curbed 
in apple. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

coffee with heart-shaped 
foam. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart

 

colorful hearts. 
fotosearch - search 
stock photos, 
pictures, images, 
and photo clipart

 

heart balloons 
on sofa. fotosearch 
- search stock 
photos, pictures, 
images, and photo 
clipart