عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

یادداشت سیزدهم

و اما امروز

۷ اردیبهشت

این را از این دور تر ها می نویسم:

نمی دانم کجا؟!

اما می دانم زیر همین آسمان

که امروز آبی تر از آبی دریافتمش

آری زیر همین آسمان

آن دور تر ها

یک نفر هست که دوستم دارد !!

یک نفر که نمی داند کجا

اما می داند زیر همین آسمان

آن دور تر ها

می داند که من هستم که دوستش دارم!

آری ما این همه دور . . .

اینگونه عاشق 

 بی خبر زهم

تنها می دانیم

که یک نفر هست که دوستمان دارد

و بی قرارمان هست

و همین ما را بس !

 

یادداشت دوازدهم

یاداشت دوازدهم :

سلام

و اما امروز :

۳۱ اردیبهشت

می روم آنسو ها

آن دور تر ها

در دشتی وسیع

شبانی نشسته

بر سایه  درخت خشکیده ای

تنها

با نی لبکی حرین

در تنگه غروب

دلگتنگ تر از همیشه برای او !

یادداشت یازدهم : فراموشی

سلام

و اما امروز

۲۶ اردیبهشت

گفت : فراموشم کردی !!

و دیگری : چه کسی عشق را به من آموخت

که حالا بتوانم آنرا فراموش کنم ؟

نه !

هرگز !

عشقی که آموختنی نبود

چگونه فراموشی گیرد ؟

یادداشت دهم : تنهایی

سلام

و اما امروز : ۲۲ اردیبهشت

من نمی گویم که تنهایی سخت نیست

من هرگز نمی گویم که بی کسی غم نیست .

هرگز نگفته ام .

اما . . .

من . . .

من کسی را می شناسم که تنها بو د

اما خوشبخت !

این است هنر زندگی کردن!

یادداشت نهم : تولد

سلام

و اما امروز :

۱۶ اردیبهشت . باید از درد بگویم از همان دیروز سرد !

دیروز تولدم بود .اما من این را امروز نفهمیدم . دیروز دانستم  آغاز ۲۱ سالگی را. خدا به من رحم کند  . روز تولدم سرشار بود از اندوه و تنهایی و دلتنگی . همه به من تبریک گفتند . اما هیچ کس مرا نفهمید . هیچ کس ندانست که ۱۵ اردیبهشت شبیه هر روزی هست الا روز تولدم . من پر از غم بودم . و دلم می خواست مانده شو قم به نوایی برسد . اما نرسید .

دریغا

دریغ از یک نفر همدم خوشبختی ها .

یک نفر همدم سختی ها .

دریغا دریغ !

و من بار ها و بارها شعر هدیه فروغ فرخزاد را خواندم . اما هیچ کس حتی خدا هم برایم چراغی  و دریچه ای نیاورد .

کسی گفت زندگی همین است . . چاره ای نیست .

و من ارام می گیرم .

 اما نه!

 من نمی توانم باور کنم که رفتم و برای کاری که نکردم عذر خواستم و غرورم را له کردم . تا بیش از این لهش نکنند . آه بیچاره من !!

چقدر زندگی برایش سخت است . آنقدر این من خسته بود که در لحظه لحظه روز ۱۵ اردیبهشت تنها می خواست که دیگر نباشد .

اماهنوز هست . گرچه ارزو کشید فریاد

 اما . . .

آه بی فایده بود

 

شعر هدیه از فروغ فرخزاد

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم .

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان

یک چراغ بیار

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

یادداشت هشتم

یادداشت هشتم .

و اما امروز

11 اردیبهشت

حالا که دارم از چکه های کوچیک اشک واسه کلمات آشفته ذهنم چیزی شبه قایق می سازم شبه .شاید خیلی ها خوابند توی خواب نازند . شایدم نه خوابای بد بد می بینند . اما بدتر از اونا حال منه که بیدارم و دارم خواب بد می بینم نه خواب نیست حقیقت داره . حقیقتی که تلخه و با تمام تلخی هاش من باید باورم بشه که حقیقته نه خواب . باز جای شکرش باقی است که عشقی هست که من به آن دلخوش باشم و بی بهانه بخندم و لحظه های هر روز عاشقی را اندیشه کنم و  عبور روزهای تلخ را تاب آورم. ورگرنه بی گمان این حادثه های تر زندگی پیش از این ها مرا کشته بود . آری بی گمان پیش از این ها مرده بودم

راستی چه حکمتی است در این زندگی . اگر امروز من به کلاس آمار می رفتم آیا هرگز اینگونه می شد ؟

کاش می رفتم . چرا دلم خواست که یکبار هم که شده غیبت کنم ؟ اگه می رفتم حتما حالا تو این روزهای مونده به تولدم مثل دیشب مثل هر لحظه امروز قبل از حادثه داشتم به این فکر می کردم که آرزوهای 21 سالگیم چیه ؟ وای چه لذتی داره نوشتن آرزو ها . یه لیست بلند و قشنگ ......

اما افسوس که حالا هر چی تلاش می کنم کمتر موفق می شم فراموشش کنم . و تمام روزنه های ذهنم و ذره ذره وجودم از اندوهی نا گفتنی سرشار شده . آه خدای من !من چقدر غمگینم!

یادداشت هفتم

سلام

واما امروز

۸ اردیبهشت

امروز خوشحالم . خیلی خوشحالم از این شادمانی بی سبب !!

یه سری به سایت فتوسرچ زدم و عکسهای زیبایی دیدم و تصمیم گرفتم اونا رو تو وبلاگم بزارم . من خو شم آمد . شما هم نظراتتون بگین . خوشحال می شم