عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

گنج

زنـجـیر طلایـی تـو ، ای گنج  مراد

امـشب ز فـروتنـی به مـا درسی داد

بـر گـردن نـازنیـن ،چـو آویختیش

شرمنـده شـد و از آن به پایت افتاد

رهی معیری

برای مردن

تا روح بشر به چمگ زر ، زندانیست
 شاگردی مرگ پیشه ای انسانی است
 جان از ته دل ،‌ طالب مرگ است ... دریغ
درهیچ کجا ‌برای مردن جا نیست ؟

آرامگاه عشق

شب سیاه ، همانسان که مرگ هست
 قلب امید در بدرومات من شکست
سر گشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد
 آن شب ،‌رمید قلب من ، از سینه و فتاد
زار و علیل و کور
بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف
 در بیکران دور
افتاده بود ،‌سکت و خاموش ، روی کور
گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار
 در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار
 بی تاب و ناتوان و پریشان و بی قرار
 بر سر زدم ، گریستم ، از دست روزگار
 گفتم که ای تو را به خدا ،‌سایبان پیر
 با من بگو ، بگو ! که خفته در این گور مرگبار ؟
 کز درد تلخ مرگ وی ، این قلب اشکبار
 خود را در این شب تنها و تار کشت ؟
 پیر خمیده پشت ؟
جانم به لب رسید ، بگو قبر کیست این ؟
 یک قطره خون چکید ، به دامانم از درخت
 چون جرعه ای شراب غم ، از دیدگان مست
 فریاد بر کشید : که ای مرد تیره بخت
 بر سنگ سخت گور نوشته است ، هر چه هست
 بر سنگ سخت گور
 از بیکران دور
 با جوهر سرشک
 دستی نوشته بود
 آرامگاه عشق

خاطرات

ایستاده ام
تنها
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا
انگشت هایم را می شمارم
یک
دو
سه......
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربا نی ات را ثابت کنی
ولی...
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی...
ومن
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!
 

عاشقانه

زمین و آسمان را دوست دارد
تمام بندگان را دوست دارد
شنیدم از ملائک در نمازم
خدا هم عاشقان را دوست دارد
*
خدای آشنا با عشق و مستی
خدای خالق یکتای هستی
بده به عاشقان عمری دوباره
که آن هم بگذرد در عشق و مستی
...

عشق باید

عشق باید

عشق باید از زمین تا آسمان
عشق باید در نگاه مردمان
مثل گندم ،مثل نان
روی دست این وآن
عشق باید در میان سفره مان
*
عشق باید مثل آب
جاری و زیبا و ناب
مستیش همچون شراب
حرف آن در هر کتاب
عشق باید خستگی را عین خواب
*
عشق باید گل شود در باغچه
آینه باشد به روی طاقچه
عشق باید برق های آشنا
روی پرهای سیاه زاغچه

*
عشق باید خط بطلان بر دروغ
لحظه ها را پرفروغ
حیف باشد،حیف باشد گرکه آن
گم شود در انجمن های شلوغ
*
عشق باید در صدای شستشو
عشق بایددر تلاش و جستجو
عشق باید هر کجای زندگی
در میان ازدحام و گفتگو
*
عشق باید در زمان بی کسی
عشق باید در غم دلواپسی
عشق باید پر شود در گوش تو
نشنوی دیگر صدای هر کسی
*
عشق باید توی ساعتها رود
روی دیوار تما شاها رود
وقت خواب نیمروزی که رسید

عشق باید روی بالش ها رود
*
عشق باید بر زبان جاری شود
تا طبیب روز بیماری شود
هفته های ناامیدی را بگو
عشق باید حرف دلداری شود
*
عشق باید غنچه ها را وا کند
عشق باید رخت ها را تا کند
در میان روستا ،وقت غروب
عشق باید جو جه ها را جا کند
*
عشق باید کو چه را جارو کند
عشق باید برف را پارو کند
عشق باید چشم ها را پرکند
صحنه های زشت را وارو کند
*
عشق باید جیب هارا پرکند
عشق باید مشت هارا پرکند

هر سبد هر جا که هست از هرچه هست
عشق باید داخلش را پر کند
*
عشق باید خانه را زیبا کند
عشق باید گریه را معنا کند
عشق باید خنده برلبها کند
عشق باید در کنار پنجره
پلک های خسته اش را واکند
دختر همسایه ام را نیز عشق
عشق باید بهتر و زیبا کند
*
هر که هر جا هست در گوشش بگو
عشق باید....
عشق باید....
عشق باید،عشق را پیدا کند.

رنگ دگر

 

این همه سرخ و سفید
این همه آبی و سبز
این همه زردو بنفش
این همه رنگ....
که اندازۀ غمهای منست
*
و چقدر مسخره است
خنده های ته دل
شادی های شب عید
*
وچقدر تکراریست
صبح و بیدار شدن
خسته و زار شدن
*
باز هم خوردن و خواب
خواندن شعر و کتاب

*
من چقدر دلزده ام!
زینهمه فکر شتاب
*
که برو دیرت شد
گل چه می خواهد ؟آب
*
و چقدر مثل من است
آفتاب سر ظهر
سوختن با تر وخشک
عطش تشنگی و....
باز کوبیدن مشت
*
مشت بر هرچه که هست
مشت بر آب و درخت
*
مشت برباد که باد
آمد و پنجره را
مشت کوبید و شکست

*
مشت بر خاطره ها
مشت بر حرف دروغ
*
آه ! من بیزارم
از خیابان شلوغ
*
و چقدر رنگ شب است
حس تنهایی من
که چنین تاریک است
این همه راه؛ولی
راه من باریک است
*
حس تنهایی من
مثل تنهایی من
به خدا نزدیک است
*
من فقط منتظر حادثه ام
تو بیایی از در

همه چیزم را باز
بزنی رنگ دگر
...