عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

مجنون

پای سگ بوسید مجنون

خلق گفتند : این چه کاریست؟

گفت : این سگ . گاه گاهی تا کوی لیلی می رود

توانستن

قصه بی شک راست می گوید:

می توانست او اگر می خواست

 

به من بگو

به من بگو

مدت زیادی از تولد برادر سکی کوچولو نگذشته بود . سکی مدام اصرار می کرد به پدر و مادرش که با نوزاد جدید تنهایش بگذارند
پدر و مادر می ترسیدند سکی هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند و بخواهد به او آسیبی برساند . این بود که جوابشان همیشه نه بود . اما در رفتار سکی هیچ نشانی از حسادت دیده نمی شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم برای تنها ماندن با او روز به روز بیشتر می شد ،‌ بالاخره پدر و مادرش تصمیم گرفتند موافقت کنند .
سکی با خوشحالی به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست . امالای در باز مانده بود و پدر و مادر کنجکاوش می توانستند مخفیانه نگاه کنند و بشنوند . آنها سکی کوچولو را دیدند که آهسته به طرف برادر کوچکترش رفت. صورتش را روی صورت او گذاشت و به آرامی گفت : نی نی کوچولو ، به من بگو خدا چه جوریه ؟ من داره یادم میره !

آن میلمن

دلیل

دلیل دلتنگی

گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه ی دلتنگی ها گوشه ای می نشینم و حسرت ها را می شمارم و باختن ها را و...وصدای شکستن ها را و وجدانم را محاکمه می کنم.....من کدام قلب را شکستم و کدام امید را ناامید کردم وکدام احساس را له کردم وکدام خواهش را نشنیدم و.....وبه کدام دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم؟

با تشکر از شمیلای عزیز

دلم گرفته

دلم گرفته امشب مثل هوای برفی نه خنده ای نه شوری نه قصه ای نه حرفی.

 ای روح مهربانی آیینه ی صداقت فردای روشن من

مدیون چشمهایت ای روح مهربانی آیینه ی صداقت فردای روشن من

مدیون چشمهایت آیینه شو مکدر از باغ آتشینم با یاد رویت امشب بیدار می نشینم

با یاد تو امیدی در چشم من درخشید

 باران شوق آمد دنیا دوباره خندید

خورشید رفته در خواب ای ماه من کجایی

با تشکر از شمیلا

آغوش کوچه باز است تا از سفر بیایی خورشید رفته در خواب ای ماه من کجایی

آغوش کوچه باز است تا از سفر بیایی

. . .

تـا دل شکنـی شـیوه ی آمـال تـو  شد

چـون سـایه دل خـلق، به دنبال تو شد

دانی که به پایت ز چه آسیب  رسید؟

از بـس که دل شـکسته پـامال تـو شد

رهی معیری

. . .

گل نیست چنین سر کش و رعنا که تویی

مـه نیـست بـدین گـونـه فریـبا، کـه تویی

غـم بـر ســر غـم ریـخته آنـجا کـه منـم

دل بـر سـر دل  ریـختـه آنـجا کـه تـویی

رهی معیری