امشب که میاد صدای شرشر بارون
نگاه میکنم با حسرت به رقص بارون
یاد اون شبی می افتم که بود یم من و تو تنها
راه میرفتیم شاد وخندون زیر بارون
دستم و گرفته بودی سفت و محکم بین دستات
من میخوندم عاشقونه همصدا با ساز بارون
یه چشم به چشم تو اون یکی چشمم به خدا
که ای کاش تموم نشه این عشق بارون
حالا امشب اومدم باز ولی اینبار
خالی دستام و اشک میریزم همراه بارون
یه چیزی رو میدونی قصه ما خیلی عجیبه
تو بارون آشنا شدیم و جدایی مون بود زیر بارون
یاد اون وقتی می افتم که برام قسم میخوردی
که برای من میمونی همیشه اما مثه بارون
چی شدش تنهام گذاشتی با یه دنیا غم غصه
حتی اشکامو ندیدی که روان شد مثه بارون
یادته وقتی می گفتی تو برام عزیز ترنی
آسمون یهو صدا زد جاری شد یکدفه بارون
من میگفتم که چقدر ما دو تا پاکیم
تو میگفتی آره مثه دریا مثه بارون
دل من مثل یه دریاست اینو خوب میدونی
عشقم پاک پاک بود درست مثه آب بارون
می خوام این نامه یه روزی رو بدم به دستت
ولی اونوقت خیلی دیره چون تموم میشه بارون
نمی دونم این متن از کیه ولی فکر کنم اسمشون امیره
زمانی که می نویسی زندگی دوباره می یابی
پس دوبار می توان زیست
یک بار آنکه زندگی کردی
و عمرت را سپری
بار دیگر می نویسی آنچه را که گذشت
زمانی که می نویسی پس به یقین زیباتر زندگی کرده ای
و چون دری گشوده شد راهی بسته ماند . و چون راهی گشوده شد دری بسته ماند و در این قصه تقدیر و نشانه آن بود که صبح دیگری در راه است .