عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

مرثیه

مرثیه

به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم

برآستانه دریا و علف

به جستجوی تو

در معبر باد ها می گریم

در چها راه فصول

در چارچوب شکسته پنجره ای

که آسمان ابر آلوده را

قابی کهنه می گیرد .

این دفتر خالی تا چند چند ورق خواهد خورد .

جریان باد را پذیرفتن

و عشق را که خواهر مرگ است .

و جاودانگی رازش را با تو در میا نهاد .

پس به هیئت گنجی در آمدی :

بایسته و آز انگیز

که تملک خاک را و دیاران را

از این سان در پذیر کرده است .

نامت سپیده دمی است که بر پیشانی

آسمان می گذرد .

متبرک باد نام تو .

و ما همچنان دوره می کنیم .

شب را و روز را هنوز را . .  .                             احمد شاملو

در کنار رودخانه

در کنار رودخانه

در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت پیر .

روز . روز آفتابی است .

صحنه آبیش گرم است .

سنگ پشت پیر در دامان گرم آفتابش می لمد .

آسوده می خوابد در کنار رود خانه

در کنار رودخانه من فقط هستم .

خسته در تمنا

چشم در راه آفتابم را .

چشم من اما

لحظه ای او را نمی یابد .

آفتاب من روی پوسده است از من در میان آبهای دور .

آفتابی گشته بر من هر چه از هر جا .

از درنگ من

یا شتاب من .

آفتاب نیست تنها آفتاب من

در کنار رود خانه                 نیما یوشیج

. . .

خوش به حال غنچه های نیمه باز

بوی باران . بوی سبزه بوی خاک .

شاخه های شسته . باران خورده . پاک

آسمان آبی و ابر سپید .

برگ های سبز بید .

عطر نرگس . رقص باد .

نغمه شوق پرستو های شاد

خلوت گرم کبوتر های مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار .

خوش به حال روز گار .

خوش به حال چشمه ها و دشت ها .

خوش به حال دانه ها و سبزه ها .

خوش به حال غنچه های نیمه باز .

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز .

خوش به حال جام لبریز از شراب .

خوش به حال آفتاب .

ای دل من گرچه در این روزگار .

جامه رنگین نمی پوشی به کام .

باده رنگین نمی بینی به جام.

نقل و سبزه در میان سفره نیست .

جامت از آنکه می باید تهی است .

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب .

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می شود هفتاد رنگ .                  فریدون مشیری

 

 

حتی اگر نباشی

حتی اگر نباشی

می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

می جویمت چنان که لب تشنه آب را

محو تو ام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بی تابم آنچنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می آفرینمت

چونانکه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با تو چون پرسشی چه نیاز جواب را

 

معجزه

معجزه

معجزه بود اگر که ما در این هوای بی کسی

میان قرن حادثه . نشسته ایم به پای هم .

گذشته از خیال شب برای روز های نو نمانده ایم اسیر غم .

معجزه بود اگر که ما در این سقوط عاطفه

میان برزخ زمین نوشته ایم ترانه ای به جای اولین خبر .

معجزه بود اگر که ما در این خزان سادگی

میان این همه دروغ غزل نخوانده عاشقیم .

رها ز هر چه زشت و بد

برای فصل زندگی

من و تو

صبح صادقیم

هر چه

هرچه دل رنجیده تر سوز جدایی بیشتر

هر چه صاحب دل فزون . برگشته اقبالی فزون

هر چه سر آزاده تر . افتاده پایی بیشتر

هر چه دل رنجیده تر . زندان هستی تنگ تر .

هر چه تن شایسته تر . شوق رهایی بیشتر

هر چه دانش بیشتر . وامانده تر در زندگی .

هر چه کمتر فهم . کبر و خود نمایی بیشتر

هر چه بازار دیانت گرمتر . دل ها سردتر

هر چه زاهد بیشتر دور از خدایی بیشتر .

هر چه حال در رنج و زحمت . نا امیدی عاقبت

هر چه با یاران وفا بی اعتنایی بیشتر .

هر چه سوزان عشق درد بی وفایی بیشتر

هر چه جان کاهیده تر . نزدیکتر پایان عمر

بمان با من

بمان با من

که من بی تو صدایی خسته در بادم

در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم

چه شب هایی که من بی تو خزان عشق را دیدم

ولی از عشق گفتم

باز کنار غصه روییدم

بلور اشک های تنهایی . بمان

هنوز آغاز تنهاییست

مرور خاطرات دل عجب تکرار زیبایست