نگرانی یار
در دل برای نگرانی های تو نگرانم .
با افکاری مغشوش و به هم ریخته
به خواب مب روم .
در سر آرزوی با تو بودن
مرا وادار می کند لحظه ای آرام بگیرم .
فکر رسیدن به تو
که به پاکی آسمان آبی و
به لطافت بهار می ماند
امید زندگی را در من شکوفا می کند
تا در لحظات زندگی کنم
و حیات را دوباره حس کنم
برای من بزرگی
ای بزرگوار با من و برای من بخوان .
با من بگو وحشت چشمانت از برای چیشت ؟
و چه کسی تو را اینگونه شکنجه وار می کشد .
ای بزرگ مرد
ای نهایت در تو
با من بمان
تا به ابد . . .
دلم به سوی تو با گام خسته می آید
که خسته گام به پای شکسته می آید.
به مهربانیش ای دل امید وار نباش
که رشته های وفایش گسسته می آید .
شکسته پای توان ره بمقصد دل برد
براه عاشق زلیخا نشسته می آید .
به چابکیت نظر کی کنند و چالاکیت
که دل به کوی تو با پای خسته می آید .
به چشم باز نداری نیاز در ره عشق
که پیر کنعان با چشم بسته می آید .
مرا به بی پر و بالی مران ز درگه خویش
که مرغ عشق به بال شکسته می آید .
سید علی مزارعی .
وقتی که نیستی
وقتی که نیستی
ترانه نیست
و فصل دلم پاییز است .
وقتی که نیستی آسمان دلم ابری است
و میل باریدن دارد .
وقتی می آیی
ترانه و پاییز و باران
شوق دیدار تو را
در آسمان آرزو جشن می گیرند .
آیدا جوان
گذشتن
از تو هم باید گذر کرد
مثل یک کوچه بی عابر
مثل آنها که گذشتند و شکستند مرا .
از تو هم باید گذشت .
مثل یک خاطره تلخ
در خم خواب و شب وهم
از تو هم باید گذشت .
از تو و نام تو و عشق تو هم باید گذشت
آیدا جوان