-
. . .
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:47
در این وضعیت عاشقانه که عشق حامی آن است . برای دست یابی به یک ثروت واقعی من نیز نجابتم را همچون زیبایی ام حفظ خواهم کرد . سروانتس
-
. . .
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:46
تمام عمرم به این موضوع گذشت که دارم زندگی را بدون دوست داشتن سپری می کنم . لوتاس
-
. . .
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:46
*هیچ چیز به اندازه پرنده ای که زیر درختان پوشیده از برگ می خواند مرا خوشحال نمی کند دیگر چیزی برایم زیبا نیست . اوه نه! هنوز هم زیبا ترین چیز برایم نام توست کاترل
-
. . .
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:45
تکه ای از عشق را دو انگشتی بردار خواهی دید که از تمامی کاخ های دنیا برایت لذت بخش تر است افلاطون
-
. . .
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:44
بیا و پای گلی بیفت که بلبلی روی شاخه اش می خواند ای قلب من
-
i promise you
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:43
I promise you It's in the silences The words never say the words . . . Always starts the same way up it seems like every one We know is breaking and more does any body ever stay in love I promise you From the bottom of my heart T will love you till death douse part I promise you Az a lover and friend again I will love...
-
the rain
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:43
The rain Listen to the falling rain Listen to it fall And with every drop of rain You know I love you more Let it rains all night long Let my love for you go strong more Az long az we're together Who cars about the wether Listen to the falling rain Listen to it fall And with every drop of rain I can hear you call ,...
-
شبانه
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:42
شبانه دوستش می دارم چرا که می شناسمش به دوستی و یگانگی شهر همه بیگانگی و عداوت است هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم تنهایی غم انگیزش را در می یابم . اندوهش غروبی دلگیر است در غربت و تنهایی همچنان که شادیش طلوع همه آفتاب هاست و صبحانه و نان گرم و پنجره ای که صبحگاهان به هوای پاک گشوده می شود و طراوت شمعدانی ها...
-
شاهد افلاکی
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:40
شاهد افلاکی چون زلف توام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم من گردم . من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری . تو عشقی و تو جانی خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی در مستی و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی من زمزمه عودم . تو زمزمه پردازی من...
-
مرثیه
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:39
مرثیه به جستجوی تو بر درگاه کوه می گریم برآستانه دریا و علف به جستجوی تو در معبر باد ها می گریم در چها راه فصول در چارچوب شکسته پنجره ای که آسمان ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد . این دفتر خالی تا چند چند ورق خواهد خورد . جریان باد را پذیرفتن و عشق را که خواهر مرگ است . و جاودانگی رازش را با تو در میا نهاد . پس به هیئت...
-
در کنار رودخانه
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:39
در کنار رودخانه در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت پیر . روز . روز آفتابی است . صحنه آبیش گرم است . سنگ پشت پیر در دامان گرم آفتابش می لمد . آسوده می خوابد در کنار رود خانه در کنار رودخانه من فقط هستم . خسته در تمنا چشم در راه آفتابم را . چشم من اما لحظه ای او را نمی یابد . آفتاب من روی پوسده است از من در میان آبهای دور...
-
. . .
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:38
خوش به حال غنچه های نیمه باز بوی باران . بوی سبزه بوی خاک . شاخه های شسته . باران خورده . پاک آسمان آبی و ابر سپید . برگ های سبز بید . عطر نرگس . رقص باد . نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوتر های مست نرم نرمک می رسد اینک بهار . خوش به حال روز گار . خوش به حال چشمه ها و دشت ها . خوش به حال دانه ها و سبزه ها . خوش به...
-
جاده وجود
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:37
جاده وجود . کوله پشتی اش را برداشت و به راه افتاد . رفت که دنبال خدا بگردد . گفت تا کوله ام را از خدا پر نکنم برنخواهم گشت . نهالی رنجور و کوتاه کنار راه ایستاده بود . مسافر با خنده ای رو به درخت گفت : چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن . درخت زیر لب گفت : ولی تلخ تر از این است که بروی و بی رهاورد باز گردی کاش می...
-
حتی اگر نباشی
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:37
حتی اگر نباشی می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنان که لب تشنه آب را محو تو ام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنان که تپیدن برای دل یا آنچنان که بال پریدن عقاب را حتی اگر نباشی می آفرینمت چونانکه التهاب بیابان...
-
معجزه
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:36
معجزه معجزه بود اگر که ما در این هوای بی کسی میان قرن حادثه . نشسته ایم به پای هم . گذشته از خیال شب برای روز های نو نمانده ایم اسیر غم . معجزه بود اگر که ما در این سقوط عاطفه میان برزخ زمین نوشته ایم ترانه ای به جای اولین خبر . معجزه بود اگر که ما در این خزان سادگی میان این همه دروغ غزل نخوانده عاشقیم . رها ز هر چه...
-
هر چه
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:35
هرچه دل رنجیده تر سوز جدایی بیشتر هر چه صاحب دل فزون . برگشته اقبالی فزون هر چه سر آزاده تر . افتاده پایی بیشتر هر چه دل رنجیده تر . زندان هستی تنگ تر . هر چه تن شایسته تر . شوق رهایی بیشتر هر چه دانش بیشتر . وامانده تر در زندگی . هر چه کمتر فهم . کبر و خود نمایی بیشتر هر چه بازار دیانت گرمتر . دل ها سردتر هر چه زاهد...
-
بمان با من
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:34
بمان با من که من بی تو صدایی خسته در بادم در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم چه شب هایی که من بی تو خزان عشق را دیدم ولی از عشق گفتم باز کنار غصه روییدم بلور اشک های تنهایی . بمان هنوز آغاز تنهاییست مرور خاطرات دل عجب تکرار زیبایست
-
غبار در بیابان
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:34
غبار در بیابان نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لب های من آهی نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی...
-
غریبه
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:33
غریبه تو با من کاری نداری غریبه چرا تنهام نمی ذاری غریبه؟ جای حسرت جای غم نشد برام یه دفعه شادی بیاری غریبه چشمم از چشم تو خونده بین ما حرفی نمونده می رم اون دور ها که پیدام نکنی می رم اوجایی که رسوام نکنی . می رم اون شهری که عشقت نباشه که دیگه بی کس وتنهام نکنی چشمم از چشم تو خونده بین ما حرفی نمونده چشام از غصه می...
-
غم غروب
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:32
غم غروب این گفته های سراسر خموش این حرف های گنگ غمگین و بی صدا از ما چه گفته اند . همنگام یک غروب بنشسته بی ریا در آرزوی او . پس قایقم کجاست؟ آن قایق شکسته به ساحل ؟ در التهاب موج در آن شب سیاه گریان و بی قرار در انتظار باد در انتظار یار .
-
پوچ شدند
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:31
پوچ شدند آنجا دریچه ای است کوچک پر ازدحام خوشبخت و پر امید . این راز اطلسی است بشکفته در بهار . در دشت بی چمن در لای بوته ها . هنگام یک وداع. یک اسب بی سوار از خاطرم گذشت وامانده در نسیم در فکر عشق او بر جای مانده ام . بر جای مانده ام .
-
. . .
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:59
این عشق سرشار از امید همچنان پر شور عشق توست به من و عشق من به تو . . .
-
. . .
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:58
عشق آتشی است زیر شیشه و با سطحی سرد عشق رنجی است دلپذیر و اندوهی است شیرین عشق عذابی است مطبوع و دردی است اجتناب نا پذیر عشق کشمکشی است جاودانه و آرامشی است دست نیافتنی . دولامیر اندول
-
. . .
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:56
با حالتی ستایشگرانه و لرزان به وی نزدیک شد و نزدش زانو زد سپس انگار که اثر سحر و افسون پایان گرفته باشد . پرنسس از خواب پرید و با چشمانی مشتاق و عاشقانه که در نگاه اول به نظر نمی رسید به خود اجازه داد و از او پرسید شما اینجا هستید پرنس من ؟ خیلی انتظار کشیدید ؟ پرنس جوان در حالی که مجذوب و افسون صحبت هایش شده بود به...
-
غم دل
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:53
غم دل نمی خواند مرا آوایی ء نایی نمی آید به گوش دل صدایی سکوتی ژرف در خاموشی گنگ بود جای صدای آشنایی میان روستایی مانده تنها نمی آید به گوش آوای پایی دم صبح و صدای دلگش آب ندارد در دل محزون صفایی مگر روزی دم گرمی ببخشد دل سرد مرا گرمی ز جایی غم دل را کند غمخواری از مهر صدای مهرورز همنوایی جهان کدبانیی زیباست افسوس نمی...
-
دیگه بسه
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:50
لالالالادیگه بسه نخواب ای حسرت سفره گل گندم نباش تو دالونای قصه سردرگم نخواب رو بالش پرهای پروانه که فریاد تو رو کم دارن این مردم لالالالا دیگه بسه گل لاله بهار سرخ امسال مثل هر ساله هنوزم تیر و ترکش قلب و می شناسه هنوز شب زیر سرب و چکمه می ناله نخواب آروم گل بی خار و بی کینه نمی بینی نشسته گوله تو سینه آخه بارون که...
-
بهار غمگین
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:46
اینجا بهار هم غمگین است . در آن صبح بهار همه آواز گل ها سلام بهار بود . با قمری با پرستو با جویبار . پرسش هایی غریب از روح عشق اندوه عشق سخن عشق همه برای بهار بود . در بهار با این همه تازگی دل من آشفته و پریشان حال چشم من خیره به تیرگی ها . باز هم سستی باز هم بیهودگی . پس ماندن چرا ؟
-
زندگی ترانه است
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:44
زندگی ترانه است تو کیستی که توقع داری مردم جامه های مناعت طبع شان را پیش روی تو بدرند . و پرده عزت نفسشان را بیفکنند تا تو شیستگی شان را عریان ببینی . و عزت نفسشان را آشکارا تماشا کنی ؟ تو کیستی که توقع داری با بخشیدن چیزی دنیوی پول نان لباس و سرپناه دیگران روح خود را در برابرت برهنه سازند ؟ بخشش خود را با آنچه می...
-
سعدی
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:35
نام :مصلح شهرت : سعدی . تولد : 610 – 615 ه ق وفات : 690 ه ق آثار : کلیات بو ستان و گلستان شیخ ابوعبدالله شرف الیدن بن مصلح سعدی شیرازی در زمره بی همتاترین چهره های ادبی است. برخی از محققان اخیرا ابراز کرده اند، تخلص او به سعدی به علت انتساب وی به قبیله بنی سعد از قبایل معروف عصر پیامبر است او بین سالهای (615-610 ه ق)...
-
ناصر خسرو
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 00:34
نام : ناصر خسرو قبادیانی تولد : 394 ه ق وفات : 481 ه ق ناصر خسرو قبادیانی در سال 394 ه.ق در قبادیان بلخ متولد شد. خانواده او ظاهرا به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند. هنگام تولد او پنج سال از حکومت پر آوازه محمود غزنوی می گذشت. دوران کودکی او مصادف بود با اوج حکومت غزنوی و جهان گشایی ها و شاعر نوازی های سلطان محمود...