-
یادداشت دوم
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 13:22
یادداشت دوم سلام . این یادداشت را با فاصله زمانی کمی از یاد داشت اول می نویسم . یادم می یاد وقتی دبیرستان بودیم یکی از دوستان قسمتی از منشور کوروش کبیر را آورد و از بچه ها خواست تا آنرا تایپ کنند و به دیوار کلاس بزنیم . ما این کار و کردیم . و منشور کوروش کبیر را به دیوار کلاس زدیم . معلم ها به کلاس آمدند ولی هیچ کدوم...
-
یادداشت اول
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 12:58
سلام امروز می خوام یه مو ضو عات وبلاگ (یاد داشت ها ی من) را اضافه کنم . من نه نویسنده هستم و نه شاعر . اما حتما نباید شاعر بود که نوشت . گاهی بر حسب اتفاق آتشفشان احساسم فوران می کنه اما هیچوقت آنها را یادداشت نکردم . و شانه هایم مدت هاست که به نشانه نمیدانم بالاست . واقعا نمی دانم چرا . مثل حالا که نمی دانم چرا می...
-
داغ تنهایی
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 11:33
داغ تنهایی آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که هر کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج...
-
توانستن
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 11:18
قصه بی شک راست می گوید: می توانست او اگر می خواست
-
live is life
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:58
Live is life Here are 26 quick tips for living inspired life A sk for what you want. B e who you say you are. C are a bout others. D are to hive your dreams. E ase through the day. G ive to another . H ug a friend . I nspire someone to greatness. J ump over a boundary. K ick a bad habit . L eap across a fear . M...
-
معرفی کتاب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:57
زن در ریگ روان : نوشته کوبو آبه ترجمه مهدی غبرایی انتشارات نیلوفر کنزابورو اویه برنده جایزه ادبی نوبل 1994 کوبو آبه را استاد خود معرفی کرد و جایزه نوبل را حق او دانسته بود . زن در ریگ روان یکی از پرآوازه ترین رمان های معاصر ژاپنی است . این رمان خصوصیت اسطوره های بزرگ را دارد که با دقت داستان های واقعی روایت می شود ....
-
معرفی کتاب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:56
در زندگی سخت نگیرید نوشته ریچارد کارلسون مترجم نوشین ریشهری انتشارات نقش و نگار . این کتاب به ما کمک می کند اتفاقات کوچک ما را به مرز جنون نکشاند .
-
معرفی کتاب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:55
ادبیات معاصر ایران نویسنده سید حسن امین انتشارات: دایره المعارف ایران شناسی موضوع این کتاب اختصاص دارد یه ادبیات فارسی معاصر در ایران . این کتاب به بیان مهمترین انواع ادبی می پردازد . و سپس نمونه هایی از آثار شاعران معاصر را در اختیارتان می گذلرد .
-
معرفی کتاب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:53
همه هستی در درون شماست این روزها کمتر کسی یافت می شود که وین دایر را نشناسد . روانشناس و فیلسوف بزرگ عصر ما . این کتاب برگزیده ای از پیام های نغز و حکیمانه وین دایر است . این کتاب را آل یاسین ترجمه کرده و همامون منشر . من هم سعی می کنم در یاد داشت های بعدی ام از مطالب این کتاب برایتان بنویسم
-
معرفی کتاب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:53
دوستی با خدا نویسنده دونالد والش ترجمه فرناز فرود انتشارات حمیدا اگر دوست دارید گفتگویی نا متعارف را تجربه کنید حتما این کناب را بخوانید .
-
معرفی کتاب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 19:51
راز شاد زیستن نوشته اندرو میتوس ترجمه وحید افضلب راد انتشارات : نی ریز از جمله کتاب های پر فروش است . اندرو میتوس راه های ساده و مفیدی را برای دستیابی به ثروت ارایه می دهد . و ما به سوی اکسیر های جوانی – شادی – خنده و بخشش هدایت می شویم .
-
به من بگو
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:48
به من بگو مدت زیادی از تولد برادر سکی کوچولو نگذشته بود . سکی مدام اصرار می کرد به پدر و مادرش که با نوزاد جدید تنهایش بگذارند پدر و مادر می ترسیدند سکی هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند و بخواهد به او آسیبی برساند . این بود که جوابشان همیشه نه بود . اما در رفتار سکی هیچ نشانی از حسادت دیده نمی شد...
-
ساز محجوبی
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:45
ساز محجوبی آنکه جانم شد نوا پرداز او می سرایم قصه ای از ساز او ساز او در پرده گوید رازها سر کند در گوش جان آوازها بانگی از آوای بلبل گرم تر وز نوای مرغ چمن جان پرور است لیک دراین ساز سوزی دیگر است آنچه آتش با نیستان می کند ناله او با دلم آن می کند خسته دل داند بهای ناله را شمع داند قدر داغ لاله را هر دلی از سوز ما...
-
راز شب
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:43
راز شب شب چو بوسیدم لب گلگون او گشت لرزان قامت موزون او زیر گیسو کرد پنهان روی خویش ماه را پئشید با گیسوی خویش گفتمش : ای روی تو صبح امید در دل شب بوسه ما را که دید ؟ قصه پردازی در این صحرا نبود چشم غمازی به سوی ما نبود غنچه خاموش او چون گ ل شکفت بر من از حیرت نگاهی کرد و گفت با خبر از راز ما گردید شب بوسه ای دادیم و...
-
شاخک شمعدانی
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:42
شاخک شمعدانی تو ای بی بها شاخک شمعدانی که بر زلف معشوق من جا گرقتی عجب دارم از کوکب طالع تو که بر فرق خورشید ماوا گرفتی قدم از بساط گلستان کشیدی مکان بر فراز ثریا گرفتی فلک ساخت پیرایه زلف خودت دل خود چو از خکیان واگرفتی مگر طایر بوستان بهشتی ؟ که جا بر سر شاخ طوبی گرفتی مگر پنجه مشک سای نسیمی ؟ که گیسوی آن سرو بالا...
-
نامه هفده ام
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:41
عالیه ی عزیزم چیزهایی که زبانی برای مردم گفه می شود وقتی که مؤثر واقع نشد باید آن را نوشت ، ممکن است در صورت ثانی اثر کند به این جهت می نویسم . تو وقت داری که فکر کنی و آن وقت یقین خواهی کرد چیزی را که می نویسم در موقع نوشتن آن فکر کرده ام در کوهپایه ، جایی که قدم به قدمش را با من تماشا کرده ای ، اواخر پاییز کبک هایی...
-
نامه شانزدهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:40
عزیزم! امروز صبح ، تا کنون ، خیلی دلواپس هستم ! نمی دانم چرا ! مثل مقصری که می خواهند او را به محبس ابدی بسپارند . حس می کنم انقلاباتی در زندگانی من ، به من نزدیک است . بدون سبب دلم می خواهد گریه کنم . شاید خوابهای آشفته ی دیشب سبب شده باشد به هر حال به قلب شاعر چیزهایی می گذرد که در قلب دیگران نمی گذرد شعر « بوته...
-
نامه پانزدهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:40
عالیه ی عزیزم نزدیک نیمه شب است . نمی توانم بخوابم . واقعه ی اخیر در زندگانی نویسنده بیشتر اهمیت دارد . دیشب خواستم از تو احوالپرسی کنم . مانع شدند . از دور به اتاق خودمان نگاه کردم . چراغ را خاموش دیدم . ددین این منظره ، مرا غمگین کرد . ناچار از دیوار بالا آمدم . مدتی روی پشت بام نشستم ، ایراد نگیر ، محبت داشتن منوط...
-
نامه چهاردهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:39
عالیه به خانه ی بد بخت ها نظر بینداز . این شمشادها را که این طور سبز و خرم می بینی ، پدرم با دست خودش آن ها را اصلاح کرد. آن چند گلدان کوچک را حالیه غبار آلود است خودش مرتبا چید . به ما گفت به آن ها دست نزنید روز بعد روزنامه ای دستم بود ، از من پرسید در آن چه نوشته اند ؟ جواب دادم یک نفر در حدود جنگل یاغی شده است . از...
-
نامه سیزدهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:38
عالیه ی عزیزم میل داشتم پیش تو باشم . چه فایده یک شمع افسرده خانه ات را روشن نخواهد کرد ، بلکه حالت حزن انگیزی به آشیانه ی توخواهد داد به من بگو از چه راه قلبم را فریب بدهم ؟ زندگانی یعنی غفلت چه چیز جز مرور زمان این غفلت را به قلب شکسته یاد بدهد عالیه ! چه وقت مهتاب می تابد . کی فرزندش را در این شب تاریک صدا می زند ؟...
-
نامه دوازدهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:38
عزیزم به من سخت می گذرد که تو تب کنی . کاش تمام حرارت ها یک جا جمع می شد و به جای این که ذره ای به اندام تو نزدیک شود ، قلب سمج مرا می سوزانید با این که این همه مردمان شریر وجود دارند که کارشان به گمراه کردن معصومین می گذرد ، ایا تب مقری در آن پیدا نکرد که به تو حمله برد ؟ از شدت فکر و آلام باطنی حس می کنم دچار یک ضعف...
-
نامه یازدهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:37
می نویسی با دوازده دختر دوست هستم ؟ به من بگو در سینه ام دوازده قلب وجود دارد ؟ کدام هوس بازی می تواند در میان محبت های شدید دوام پیدا کند ؟ انسان آب را می ماند : وقتی حواسش مثل جرعه های این مایع لطیف جمع شد ، به یک جا سوق پیدا می کند . بدون تردید هر کس یک گل را بیش از گل های دیگر دوست دارد . زیرا سلیقه با همه ی جهات...
-
نامه دهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:36
عالیه ! عزیزم گمان نمی بردم در این شب تاریک برای کسی که اگر او را به هر جای عالم ببندند وصله ی ناجور عالم است ، کاغذ بنویسی چندین ساعت است چیز می نویسم . حس می کنم خونریزی های مهمی عن قریب می خواهد در عالم رخ بدهد . چرا از این ستاره آتش می بارد ؟ چرا همه جا به ساحت جنگ مهیبی تبدیل یافته است نمی دانم این خیال از کجا در...
-
نامه نهم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:36
به عالیه ی عزیزم خیلی پریشانم . برای من پیراهنی که از جنس خک وسنگ باشد خیلی از این پیراهن که در تن دارم ، بهتر است . در زیر خک شخص را آسوده می گذارند . چرا یک حربه در مقابل من نیست ! حربه ی عزیز مرا کی برد ! یک قطعخ فلز کوچک که می تواند آسایش ابدی یک فکر طاغی و خسته را تهیه کند چرا از من دور است ؟ چرا از چیزی که خوبی...
-
نامه هشتم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:35
به عزیزم عالیه به من گفته ای بدون خبر بازگشت نکنم ؟ ببین این ابرهای سفید را که از جلوی ماه رد می شوند از مغرب به مشرق خبر می برند ، ولی صبر لازم است . درباره ی خودم نمی دانم برای خبر آوردن لازم است تا آخر عمر صبر کنم ، یا نه ؟ هنوز تو را می بینم در مقابل در ایستاده ای . رو به بالا بنا به عادت نگاه می کنی کی خبر مرا به...
-
نامه هفتم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:34
به عالیه عزیزم وقتی که بر خلاف توقعات ما ، کسی یا چیزی ، ما را کجذوب می کند نباید تعجب کنیم . قانون کلی این تجاذب گاهی چنان در طبیعت مستتر است که توقعات ما به آن مربوط نیست به هر ترتیب که هست محبت من تو را جذب می کند . یقین بدار تمام قلب ها مثل قلب شاعر آفریده نشده است . ضعف و شدت در تمام اشیا مشاهده می شود . پس هیچ...
-
نامه ششم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:33
به عالیه عزیزم قلم در دست من مردد است . حواسم مغشوش است . چرا در این حوالی تاریک شب مرا صدا می زنند ؟ از من چه می خواهند؟ هیچ ! انقلاب مرموز قلب ناجور را فرستادگان آسمانی بدون جواب رد می شوند خدا شاعرش را در زمین تنها می گذارد تا نیات تازه اش را دوباره بسنجد . او را همان طور ناجور با تمام مخلوق نگاه می دارد چرا شعله...
-
نامه پنجم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:33
عالیه عزیزم اغلب ، بلکه بالعموم ، با زن طوری معامله می کنند که نمی خواهند زن ها با آن ها آن طور معامله کنند آن ها زن را مثل یک قالی می خرند . آن قالی را با کمال اقتدار و بی قیدی زیر پایشان می اندازند . پایمال می شود و بالاخره بدون تعلق خاطر آن را به دیگران می فروشند ! زن هم ، همین طور خلفا زن را می فروختند . مسلمان ها...
-
نامه چهارم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:32
مهربانم ناچار باید بنویسم : وقتی داماد زیاده از حد مسلمان ، عروسش را ندیده از میان دخترهای حرم انتخاب می کند ، چشم هایش را می بندد ، مثل عروس در پستو ها مخفی می شود ، پی در پی ازپشت درها و پرده ها که تو در تو واقع شده اند برایش خبر می آورند . تمام اخبار راجع به مقدار زرینه و بضاعت عروس است . در صورتی که جمال و اخلاق...
-
نامه سوم
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 11:31
پرنده ی کوچک من جسد بی روح عقاب بالای کمرهای کوه افتاده بود. یکی از پرنده های کوچک که خیلی مغرور بود به آن جسد نزدیک شد . بنای سخره و تحقیر را گذاشت . پر و بال بی حرکت او را با منقارش زیر و رو می کرد . وقتی که روی شانه ی آن جسد می نشست و به ریزه خوانی های خودش می پرداخت ، از دور چنان وانمود می شد که عقاب روی کمرها...