-
عکس
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 11:02
-
عکس
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:57
-
قلب سنگی
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:49
-
گنج
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:45
زنـجـیر طلایـی تـو ، ای گنج مراد امـشب ز فـروتنـی به مـا درسی داد بـر گـردن نـازنیـن ،چـو آویختیش شرمنـده شـد و از آن به پایت افتاد رهی معیری
-
برای مردن
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:26
تا روح بشر به چمگ زر ، زندانیست شاگردی مرگ پیشه ای انسانی است جان از ته دل ، طالب مرگ است ... دریغ درهیچ کجا برای مردن جا نیست ؟
-
آرامگاه عشق
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:24
شب سیاه ، همانسان که مرگ هست قلب امید در بدرومات من شکست سر گشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد آن شب ،رمید قلب من ، از سینه و فتاد زار و علیل و کور بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف در بیکران دور افتاده بود ،سکت و خاموش ، روی کور گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار بی تاب و ناتوان و...
-
خاطرات
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:21
ایستاده ام تنها پشت میله های خاطرات دیروز این جا انگشت هایم را می شمارم یک دو سه...... ودست های تو در هم فرو رفته اند تو غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی که مهربا نی ات را ثابت کنی ولی... ولی نفهمیدی که من آن سوی خیابان انتظارت را می کشم تو بی وقفه فریاد کشیدی... ومن دیگر آزارت نمی دهم زین پس قصه هایم را برای هیچ کس...
-
عاشقانه
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:15
زمین و آسمان را دوست دارد تمام بندگان را دوست دارد شنیدم از ملائک در نمازم خدا هم عاشقان را دوست دارد * خدای آشنا با عشق و مستی خدای خالق یکتای هستی بده به عاشقان عمری دوباره که آن هم بگذرد در عشق و مستی ...
-
عشق باید
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:13
عشق باید عشق باید از زمین تا آسمان عشق باید در نگاه مردمان مثل گندم ،مثل نان روی دست این وآن عشق باید در میان سفره مان * عشق باید مثل آب جاری و زیبا و ناب مستیش همچون شراب حرف آن در هر کتاب عشق باید خستگی را عین خواب * عشق باید گل شود در باغچه آینه باشد به روی طاقچه عشق باید برق های آشنا روی پرهای سیاه زاغچه * عشق...
-
رنگ دگر
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:09
این همه سرخ و سفید این همه آبی و سبز این همه زردو بنفش این همه رنگ.... که اندازۀ غمهای منست * و چقدر مسخره است خنده های ته دل شادی های شب عید * وچقدر تکراریست صبح و بیدار شدن خسته و زار شدن * باز هم خوردن و خواب خواندن شعر و کتاب * من چقدر دلزده ام! زینهمه فکر شتاب * که برو دیرت شد گل چه می خواهد ؟آب * و چقدر مثل من...
-
حالا خودم برایت می نویسم
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:08
یادم نرفته است! گفتی : از هراس ِ باز نگشتن، پشتِ سرم خکاب نکن! گفتی : پیش از غروب ِ بادبادکها برخواهم گشت! گفتی: طلسم ِ تنهای ِ تو را، با وِردی از اُراد ِ آسمان خواهم شکست! ولی باز نگشتی و ابر ِ بی باران این بغضهای پیاپی با من ماند! تکرار ِ تلخ ِ ترانه ها با من ماند! بی مرزی ِ این همه انتظار با من ماند! بی تو، من...
-
عاشقی
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:08
عاشقی روح مرا آزرده است خنده هایم را ز پیشم برده است * عاشقی را می توان تحقیر کرد؟ عاشقی را می شود زنجیر کرد؟ * عاشقی تقصیر یک پیغام نیست صحبت از آن دانه و این دام نیست * عاشقی یک اتفاق ساده نیست صحبت از دل بردن و دلداده نیست * عاشقی یک کلبۀویرانه نیست صحبت از شمع وگل و پروانه نیست * عاشقی تصویر یک پاییز نیست یک شب...
-
ما همه
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:06
ما همه از یک قبیله ی بی چتریم فقط لهجه هایمان ، ما را به غربت جاده ها برده است تو را صدا می زنم که نمی دانم مرا صدا می زنم که کجایم ای ساده روسری که در ایستگاه و پچ پچه ها ای ساده چتر رها که در بغض ها و چشم ها تو هر شب از روزهای سکوت رو به دیوار به خوابی می روی تو هر شب از نوارهای خالی که گوش می دهی باز می گردی ما همه...
-
قصه باغ پسته
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:05
دیشب با چشم ِ بَسّه رفتم به باغ ِ پسّه دیدم گلای باغ ُ مُرشدْ باشی شکـَسّه با سبیلای خنجری گوشاش مِثِ نون بربری ترکه ی آلبالو به دست نِشَسّه ترک ِ یه خَری دور ُ ورِش هزار هزار بچّه نشسّه بی قرار مرشدم آروغ می زدُ قصّه می گف از یه سَوار بچّه های غم تو گَلو با لـُپّای مث ِ هلو نشسّه بودن کیپ ِ هم با دل های اسیر ِ غم...
-
مرثیه ا مرداد
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 10:04
تبسم نخست این سپیده را چه کسی دزدیده ؟ آنک !همیشه ای دیگر بیدار باش دوباره ی دشنه سنگ سار فانوس اینه خک تیره بامداد واپسین را آغوش گشوده است مرداد درد را چگونه تاب آریم ؟ تولد تگرگ و ترانه های ترس مدار نقطه چین تا نهایت دنیا تابستان بی خورشید مرداد سرد را چگونه تاب آوریم ؟ آخر او آبروی جهان بود تنها چراغ این خانه ی...
-
رهی معیری
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 09:51
بنفشه زلف من ای سر و قد نسرین تن که نیست چون سر زلف بنفشه و سوسن بنفشه زی تو فرستادم و خجل ماندم که گل کسی نفرستد بهدیه زی گلشن بنفشه گرچه دلاویز و عنبر آمیز است خجل شود بر آن زلف همچو مشک ختن چو گیسوی تو ندارد بنفشه حلقه و تاب چو طره تو ندارد بنفشه چین و شکن گل و بنفشه چو زلف و رخت به رنگ و به بوی کجاست ای رخ و زلفت...
-
نیلوفر
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 15:46
نیلوفر نه به شاخ گل نه به سرو چمن پبچیده ام شاخه تکم بگرد خویشتن پیچیده ام گرچه خاموشم ولی آهم بگردون می رود دود شمع کشته ام در انجمن پیچیده ام می دهم مستی به دلها گر چه مستورم ز چشم بوی آغوش بهارم در چمن پیچیده ام جای دل در سینه صد پاره دارم آتشی شعله را چون گل درون پیرهن پیچیده ام نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی...
-
روز
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 00:42
روز بر نوک پنجه می گذشت از نیزه های سوزان نقره به کج ترین سایه، تا سالها بعد تکـّرر آبی را عاشقانه مفهومی از وطن دهد طاق طاقی های قیلوله و نجوای خواب آلوده فــّواره ئی مردد بر سکوت اطلسی های تشنه، و تکرار ِ نا باورِ هزاران بادام ِتلخ در هزار آئینه شش گوش کاشی سالها بعد سالها بعد به نیمروزی گرم ناگاه خاطره دور دست ِ...
-
یادداشت ششم
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 00:31
یادداشت ششم و اما امروز : ۸ اردیبهشت تنها هستم . و هنگام تنهایی همه چیز برایم بوی غریبی می دهد . طعم بی نوایی . همه ام بیگانه می شود . غریبه تر از غریبه . هیچ چیز به فریادم نمی رسد . حتی اندوخته های ریاضی گونه . در برهوت نشسته ام . در لاهوت دست و پا می رنم . همه چیز بوی نفرت می دهد . بوی قساوت . بوی تند حقارت . بوی...
-
مرغ گرفتار
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 10:38
بی روی تو،راحت ز دل زار گریزد/ چون خواب که از دیده ی بیدار گریزد/ در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود/ آسودگی از مرغ گرفتار گریزد/ از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست/ سرگشته نسیم، از گل و از خار گریزد/ ای دوست بیازار مرا،هر چه توانی/ دل نیست اسیری که ز آزار گریزد/ زین بیش رهی،ناله مکن در بر آن شوخ/ ترسم که ز نالیدن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 09:17
ساغر هستی ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست و آنچه در جام شفق بینی بجز خوناب نیست زندگی خوشتر بود در پرده وهم خیال صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست شب ز آه آتشین بکدم نیاسایم چو شمع در میان آتش سوزنده جای خواب نیست مردم چشم فرومانده است در دریای اشک مور را پای رهایی از دل گرداب نیست خاطر دانا ز طوفان حوادث فارغ است کوه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 01:07
شب شب از نیمه گذشته است، اما هنوز به صبح بسیار مانده. روز که می رفت حرف تازه ای برای گفتن نداشت. خورشید غروبش را در پس ابری نهان کرد، و عاشقان بهانه های بسیار برای دلتنگی داشتند. حالا شب از نیمه گذشته است دیگر. خون را از افق آسمان شسته اند، و کس خورشیدی را به انتظار نیست، جز خورشید که تصویری مبهم از کاسه ای مسین در...
-
یادداشت پنجم
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 00:56
یادداشت پنجم و اما امروز 7 اردیبهشت . بعد از 2 روز سری به وبلاگ میزنم . دیشب که هر چه سعی کردم آنلاین بشم نمی شد . یهو یاد حرف مریم افتادم که می گفت روز انتخابات هر کار کنی کانکت نمی شه و بی خیالشدم و خوابیدم . خواب عجیبی دیدم . خواب دیدم که یک شاخه درخت هستم . جدا مانده از درخت . و گرفتار در غروبی دلگیر روی چمن های...
-
نامه چارلی چاپلین به دخترش
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 00:36
چارلی چاپلین یکی از نوابغ مسلم سینماست . او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که جرالدین نام دارد استعدادبازیگری را از پدرش به ارث برده و چند سالی است که در دنیای سینما مشغول فعالیت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زیادی رسیده و در...
-
گوهر تابناک
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 23:12
گوهر تابنک زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم بعیب من چه گشاید زبان طعنه حسود که بسا هزار زبان عیبجوی خویشتنم مرا بساغر زرین مهر حاجت نیت که تازه روی چو گل از سبوی خویشتنم نه حسرت لب ساقی کشد نه منت جام بحیرت از دلبسی آرزوی خویشتنم بخواب از آن نرود چشم خسته ام تا صبح که همچو مرغ شب افسانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 09:14
تمنای عاشق آن را که جفا جوست نمی باید خواست سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست از دوست به جز دوست نمی باید خواست
-
یادداشت چهارم
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 12:48
یادداشت چهارم واما امروز : 2 اردیبهشت ملالی نیست جز آمدن خیالی دور که من آنرا دلتنگی بی سبب می خوانم . دلتنگی من که گاه گاه می آید و من باز نمی دانم که چرا ؟ تنها می دانم که من همیشه از نگاه نا درست و طعنه های تاریک و این اتاق سرشار از سکوت ترسیده ام .اما با این وجود در برودت این باد های هرگز نلرزیده ام و همیشه طوری...
-
مجنون
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 12:47
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند : این چه کاریست؟ گفت : این سگ . گاه گاهی تا کوی لیلی می رود
-
یادداشت سوم
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 23:48
یاداشت سوم : 2 اردیبهشت: تولد خواهرم مریم و دوست خوبم آرزو بهاری دیگر از فصل های زیبای زندگیتان آغاز شد و خدا را باید سپاس گفت برای چشیدن طعم شیرین زندگانی . باید تلنگری زد به خود که بهار دیگری در راه است . چه اهمیت دارد چندمین بهار ؟ آنچه مهم است چگونه گذراندن این بهار است . مریم سپید عروس چمن مریم تابناک گرو برده از...
-
منشور کوروش کبیر
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 13:24
... ... همه جهان ... مرد ناشایستی به نام نبونید به فرمانروایی کشورش رسیده بود. ... او آیینهای کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی جای آن گذاشت. معبدی به تقلید از نیایشگاه «ازگیلا» برای شهر «اور» و دیگر شهرها ساخت. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند میکرد. خشونت و...