عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

عاشقانه ها

A love that is never ending. a love that's deep and true.a love that brings true hapiness. a love . . . a that's a love.i feel

یادداشت نهم : تولد

سلام

و اما امروز :

۱۶ اردیبهشت . باید از درد بگویم از همان دیروز سرد !

دیروز تولدم بود .اما من این را امروز نفهمیدم . دیروز دانستم  آغاز ۲۱ سالگی را. خدا به من رحم کند  . روز تولدم سرشار بود از اندوه و تنهایی و دلتنگی . همه به من تبریک گفتند . اما هیچ کس مرا نفهمید . هیچ کس ندانست که ۱۵ اردیبهشت شبیه هر روزی هست الا روز تولدم . من پر از غم بودم . و دلم می خواست مانده شو قم به نوایی برسد . اما نرسید .

دریغا

دریغ از یک نفر همدم خوشبختی ها .

یک نفر همدم سختی ها .

دریغا دریغ !

و من بار ها و بارها شعر هدیه فروغ فرخزاد را خواندم . اما هیچ کس حتی خدا هم برایم چراغی  و دریچه ای نیاورد .

کسی گفت زندگی همین است . . چاره ای نیست .

و من ارام می گیرم .

 اما نه!

 من نمی توانم باور کنم که رفتم و برای کاری که نکردم عذر خواستم و غرورم را له کردم . تا بیش از این لهش نکنند . آه بیچاره من !!

چقدر زندگی برایش سخت است . آنقدر این من خسته بود که در لحظه لحظه روز ۱۵ اردیبهشت تنها می خواست که دیگر نباشد .

اماهنوز هست . گرچه ارزو کشید فریاد

 اما . . .

آه بی فایده بود

 

شعر هدیه از فروغ فرخزاد

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم .

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان

یک چراغ بیار

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

امروز من

 

 

 من به دور امروز خود مرز کشیده ام
 و چشمان تیره ام نگهبان آن خواهند بود
مسافران خسته ی سالیان گذشته
 به روز من راه نخواهند یافت
 زیرا در جیبهای خسته شان
 خفتن بر دسترنج مرا
 پنهان کرده اند

سروده ساناز کریمی

دلتنگی

من از طنین صدای باد می لرزم
 و باد به دور تنهایی انگشتان من زوزه می کشد
 من از آواز گامهای رذالت در سیاهی می ترسم
 و باد فانوس مرا برده است
 من از میزگرد هستی شناسان در سوی بن بست این کوچه ها می هراسم
و باد به دور روزنه های هستی من دیوار کشیده است

ساناز کریمی

مناجات

الهی نه می توانیم که این کار بی تو بسر بریم .

نه زهره آن داریم که از تو بسر بریم .

هر گه که پنداریم که رسیدیم از حیرت شما روا سر بریم .

. . .

زمانی که می نویسی زندگی دوباره می یابی

پس دوبار می توان زیست

یک بار آنکه زندگی کردی

و عمرت را سپری

بار دیگر می نویسی آنچه را که گذشت

زمانی که می نویسی پس به یقین زیباتر زندگی کرده ای